۱۳۸۳ فروردین ۲۶, چهارشنبه

خيلي شاكيم،خيلي!! آخه براي اولين بار در عمرم جريمه شدم،اونم ده هزار تومن!! اونم به خاطر پارك در محلي كه تا ديروز ظاهرا اشكالي نداشته ولي از امروز مشكل دار شده....اينه ديگه، دولت اسم اينو مي ذاره خدمت به مردم....مادر به خطا ها از پريروز نمي دونم چه لايحه مزخرف ديگه اي رو تصويب كردن كه از اون موقع به بعد هر بيست متر تو خيابونها يه افسر ايستاده و به خاطر كوچكترين مسئله اي جريمه ات مي كنه.نرخ جريمه ها هم كه خدا بده بركت: ده تومن، بيست تومن و حتي سي تومن! خجالت هم نمي كشن، به اسم قانون ملت رو سر كيسه مي كنن. به خدا به خاطر اون ده تومن نيست كه ناراحتم، صد برابر اين قيمت رو مي دم كه ريخت امثال اين دزدها رو نبينم، از اين مي سوزم كه بي دليل بايد به جيب اين دولت دزد پول بريزم، پول بريزم تا آقا زاده هاشون برن واسه خودشون تو به قول خودشون بلاد كفر الواتي كنن و خوش بگذرونن! كيه كه اين حكايتها رو ندونه. به هر حال، به اون افسر شريف كه لطف كردن و اسمشون رو هم رو برگه جريمه نوشتن، جناب آقاي بيژن نمي دونم چي چي- حالا جالبه اسمش چراغعلي نيست،چون معمولا چنين حضراتي به اسامي بسيار نابي هم مزين هستن!-عرض بكنم كه امشب قبل از خواب،به جبران محبت بزرگي كه در حقم كرديد و بنده رو حسابي شرمنده فرموديد،براي والده محترم هزارتا صلوات خواهم فرستاد، خداوند به ايشان جايگاه رفيع-رفيعتر از حال حاضرشون!-عطا بفرمايد.آمين يا رب العالمين!!!

آخيش، راحت شدم، لطفا بي ادبي مو ببخشيد، ولي خداييش گاهي اوقات بهترين راه براي خالي شدن فحش دادنه! همچين دو سه تا فحش آبدار كه بدي و هم طرفو بي آبرو كني-و البته هم خودت رو!-يهو مي بيني چنان سبك شدي انگار تمام اون عصبانيت رو با يه سرنگ از تنت كشيدن بيرون، پس خجالت نكشيد، فحش بديد، فقط اگه مي شه آروم و بي صدا، ممكنه بعضيها خوششون نياد....

ياد يه خاطره افتادم،در واقع يه حرف جالب از يك دوست قديمي، يادمه يه روز پيمان بهم گفت: ادب مرد بهترين جاذبه شه، زنها و دخترها به ادب مرد خيلي اهميت مي‌دن فرهاد!

راست مي گه، خداييش من تا يادمه پيمان با هر دختري كه حرف مي زد يه درجه كلاس حرف زدنشو مي برد بالا،بد نيست اينو بدونيد كه وقتي اين حرفو بهم زد شايد به زور 16 سالش بود. خب بعضيها با استعداد مادر زادي در زمينه خانوم بازي به دنيا مي آن و يكي از اونها هم همين پيمان دوست عزيزمه كه با همين سلاح چه دخترهايي رو كه تور نزد ......هي.................................!

امروز مطلب خاصي ندارم كه در مورد آرزو بنويسم، كماكان بهش فكر مي كنم و دوستش دارم، شايد يه روزي يه داستان بر اساس زندگيش نوشتم،نمي گم استثنائيه، ولي مي دونم كه در خيلي از زمينه ها تكه، به خاطر بعضيها يه گذشتهايي كرده كه شايد هيچ دختر ديگه اي نكنه...اون بت يا اسطوره نيست، يه آدمه مثل همه آدمهاي ديگه، ولي آدم خوبيه، اونقدر خوب كه شايستگي داره قهرمان يه داستان بشه، داستاني كه اگه خدا بخواد، يه روز خودم مي نويسمش.به اميد آن روز.

هیچ نظری موجود نیست: