۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

اولین مجموعه تصاویر فیلم اژدهای سرخ

خب،خب،خب...این همه فیلم فیلم کردم لابد پیش خودتون گفتید طرف ما رو سر کار گذاشته!(چشمک)...نه ولی از شوخی گذشته برای این که تنوعی بشه و در چند و چون ساخت فیلمی که داریم کار می کنیم قرار بگیرید،شما رو به تماشای اولین مجموعه عکس هایی که از فیلم اژدهای سرخ 1 منتشر شده دعوت می کنم:
خبر ساخت این فیلم اخیرا در روزنامه های متعددی به چاپ رسیده که آخرینش عصر ورزش پنجشنبه پیش بود،ولی خب اگه علاقمند باشید می تونید با جست و جوی اسم فیلم یعنی اژدهای سرخ 1 اخبار و عناوین مختلفی رو که تا به حال در این مورد در اینترنت منتشر شده پیدا کنید....باز تکرار می کنم،این مجموعه عکس ها برای اولین باره که به نمایش در اومده و جایی نمونه اش موجود نیست،پس اگه علاقمندید بسم الله که جزو اولین باز دید کننده ها باشید...
این هفته به امید خدا آخرین برداشت ها رو برای صحنه های پایانی فیلم انجام می دیم و بعد کار می ره برای تدوین نهایی و دوبله...برای پخشش هم با شبکه پخش خانگی هماهنگ شده و ضمنا قراره از طریق شبکه ماهواره ای چین هم به نمایش در بیاد،خلاصه خیلی خبرها در پیشه که اگه دوست داشتید سر وقتش براتون تعریف می کنم.....شاد باشید
بعدا نوشت:
سری دوم عکس ها هم منتشر شد!

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

ذوق مرگی

دیگه مادرم برگرده بگه کتابت رو خوندم و گریه ام گرفت یعنی من واقعا درست و حسابی کار کردم!...نمی خوام خودستایی کنم ولی مادرم جدی ترین منتقد من از روز اولی بود که شروع به نوشتن کتاب آواز درنا کردم،ولی خب رفته رفته و از جلد اول به سوم نظرش بهتر و بهتر شد تا امروز که برگشت گفت پیشرفتت از کتاب دوم به سوم خیلی خوب بوده،دیگه نمی تونم هیچ ایرادی از کارت بگیرم...جدا قشنگ نوشتی...وقتی سرنوشت شیرین رو می خوندم گریه ام گرفت،تو چه طور تونستی احساسات یک دختر نوجوون عاشق رو این طور باور پذیر و حقیقی تصور کنی؟تو که هیچ وقت دختر نبودی که بدونی دخترها چه شکلی عاشق می شن؟
نمی خوام از خودم تعریف کنم ولی آب شدم تا این کتاب رو نوشتم،لحظه لحظه خلق اون کتاب با کش و قوس همراه بود،من خودمو جای تک تک شخصیت ها قرار دادم و با شادی و غم هاشون همراه شدم....ده سال طول کشید،ولی اگه نتیجه داده باشه راضیم که همین امروز بمیرم!

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

آقای همه فن حریف!

برای اولین بار بعد از شاید ده دوازده سال،دست کش بوکس دستم کردم و رفتم داخل رینگ مبارزه!...
این روزها شرایطی پیش اومده که یه روز در میون(به شرطی که ماموریت نباشم)با استادم می رم پارک و باشگاه و تمرین می کنم...استادم خیلی روی تمرینات باشگاه تاکید داره و خب چون امکانات اونجا نسبت به پارک به مراتب بهتره،طبعا آدم دلش می خواد بره ولی امیدوارم این زمینه ای برای تعطیل شدن تمریناتمون توی پارک نباشه...شخصا به تمرین در طبیعت عادت کردم و با هیچ چیز و هیچ امکاناتی عوضش نمی کنم!....می گفتم،خلاصه رفتیم توی رینگ و با یکی از پسرا که در مسابقات نوجوانان اخیر در گرجستان مقام آورده بود مبارزه کردم...بله می دونم که می گید خرس گنده رفتی با یکی نصف خودت مسابقه دادی ولی تنها حسنش این بود که جلوش اعتماد به نفس داشتم وگرنه طرف جلوم اصلا کم نمی ذاشت و دو سه باری قشنگ دستکشش اومد توی صورتم!...روی هم رفته مبارزه خوبی بود،دو راند جنگیدیم و حسابی همدیگه رو کرک و پر کردیم...من تفاوت فیلم با واقعیت رو به عینه درک کردم و فهمیدم که برای پیشرفت باید خیلی بیشتر از این و به صورت جدی کار کنم.....دو عدد قلم گاو هم این وسط کاسب شدم!(لبخند دندون نما!)جان؟چه ربطی داشت؟خب آخه بعد از تمرین با استاد رفتیم مغازه فراورده های گوشتی یکی از همکلاسان سابق و طرف حسابی شرمنده مون کرد...هر کاری کردم پولشو نگرفت...من سوپ قلم گاو خیلی دوست دارم و با این که بسیار چربه ولی چون مقویه می خورم و البته بعدش بکوب و تا حد مرگ ورجه وورجه می کنم تا کالریش بسوزه...
بله خلاصه فعلا این جوریاس،از نوشتن فارغ شدیم و باز شور بروس لی بازی که از بچگی رویاشو در سر داشتم در من زنده شده و شاید به سرم زد و ده سال آینده رو اختصاصا صرف رزمی کردم....چه شود این زندگی من،اول نقاشی،بعد دروازه بانی،بعد نویسندگی و حالا هم رزمی...خب لابد عمر نوح گرفتم از خدا و بعدش قراره چند کار دیگه بکنم...فعلا که به عاقبتش فکر نمی کنم،می کوبم و جلو می رم تا هرجا شد....بچه ها راستی امتحانات دانشگاه تموم شد؟چرا هیشکی نمی گه چیکار کرده؟یعنی تا این حد اوضاع درامه؟
خوش باشید،تعطیلات بهتون خوش بگذره!

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

رویای پیروزی

قبلا هم گفتم باز هم تاکید می کنم که روحیه آدمها در بزرگسالی از زمان کودکی ساخته می شه...خیلی فرق می کنه که تو از بچگی به یکی بگی تو فقط باید بشینی بزنی توی سر خودت و گریه کنی که بی مقداری و این زندگی بی ارزشه،تا این که مدام بهش روحیه بدی و بگی اگه تلاش کنی به تمام آرزوهات می رسی...چند سال پیش وقتی تیم ملی فوتبال برزیل با تمام بزرگانش از جمله رونالدینیو به سختی از سد تیم ژاپن گذشت،من گفتم این روحیه جنگنده ژاپنی ها برمی گرده به آموزش هایی که در کودکی دیدن و به کارتون فوتبالیست ها اشاره کردم و با تشبیه اون به شرایط خودمون گفتم که نسل ما با تماشای کارتون هایی چون بچه های کوه آلپ،مهاجران و خانواده دکتر ارنست بزرگ شد و برای همین نسل ما نسبت به بعدی ها(بدون هیچ خودستایی و قصد تحقیر)نسبت به مسائل انسانی و خانوادگی حساس تره چون از بچگی یادمون دادن به این چیزها توجه داشته باشیم....کار به بازی دیروز ایران با کره ندارم،هیچ اظهار نظری هم نمی کنم چون می دونم جلوتر از من یه لشگر منتقد صاحب نظر دارن تیم رو تیکه و پاره می کنن،ولی می خوام روحیه جنگندگی ژاپنی ها رو برای مرتبه دوم ستایش کنم،که در برابر میزبان و در حالی که همه چیز علیهشون بود،دو بار عقب افتادن و در حالی که ده نفره بودن نه تنها جبران کردن که در دقیقه نود با زدن سومین گل،نه تنها قطری ها رو به زانو در آوردن،که یه بار دیگه نشون دادن نسلی که با روحیه یکپارچگی،تلاش و جنگندگی بزرگ می شه،در آینده قله های رفیع آرزوها رو یکی پس از دیگری فتح می کنه......به این امید که روزی عوض قمپز در کردن و فخر هزاران سال پیش رو فروختن،یاد بگیریم از واقعیت های موجود برای پیشرفتمون الگو بگیریم....تکبیر!(لبخند دندون نما!)

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

شوان فنگ

این روزها در کنار تمرین هام در پارک،پیش می آد که با استادم باشگاه هم می رم و خب اونجا هم که امکانات مهیاست و من تمام اون حرکاتی که انجام دادنشون در این سالها به دلم مونده بود رو دارم انجام می دم:شیرجه غلت(نخونید غلط ها!غلت از غلتیدن می آد و با غلط به معنای نادرست فرق داره!چشمک)،پشتک وارو،چرخ و فلک و از همه شون قشنگ تر یه حرکتی هست تخصصی رشته مون بهش می گن افت خرس(افت از افتادن می آد نخونید یه وقت آفت ها!-حالا چه امروز گیر دادی به ادبیات فرهاد؟)...نمی دونم چه قدر با ورزش سپکتاکرا(والبیال با پا) آشنایی دارید ولی اگه دیده باشید یه حرکتی دارن که با پا آبشار می زنن و اون حرکت همون افت خرسه که البته بیشتر به حرکت دیگری از رشته مون شبیهه به اسم شوان فنگ....خلاصه که خیلی حال می ده خصوصا اون مدتی که روی هوا به پرواز در می آی دوست داری دراز بکشی و اصلا روی زمین فرود نیای!
دیشب با استادم یه سر رفتیم استودیویی که قراره اونجا روی فیلم مون صدا گذاری و آهنگسازی انجام بشه...خب برای من تازگی داشت،همیشه این جور مکانها رو در تلویزیون دیده بودم،درها همه پوششی از چرم داشت و دیوارها پر از تخلخل بود برای جذب صدا...ماشالا استادم همیشه با یه دست چندتا هندونه برمی داره،متوجه شدم به موازات ساخت فیلم یه کتاب تخصصی هم در زمینه اصطلاحات چینی ووشو نوشته و به کمک همسرش و خانوم چینی هه نسخه صوتی شو تهیه کرده و به زودی به چاپ می رسونه....کارای استادم منو یاد مرحوم بروس لی می اندازه که همیشه عجله داشت و می خواست همه کارها رو باهم انجام بده!
حرف از بروس لی شد،نشنیده بگیرید ولی استادم یه صحبت های امیدوار کننده ای با گوینده نسخه فارسی بروس لی(همونی که جای جومونگ حرف می زنه)داشته و قراره فیلم بعد از تکمیل کارهاش توسط ایشون دوبله بشه و فکرشو بکن،استادم دهنشو باز کنه و صدای بروس لی پخش بشه!
خب دیگه بسه برم،می دونم،می دونم،این روزها همه اش دارم تبلیغاتی می نویسم،آخه فعلا عمده مشغولیت من همین چیزایی است که گفتم،(چی؟پس کی می خوام زن بگیرم؟کی گفته می خوام بگیرم؟چشمک)هیچ اتفاق دیگری در زندگیم نمی افته که بخوام تعریف کنم،در هر صورت می دونم که اکثرتون به اواخر امتحاناتون رسیدین،پس بخونید که بعدش با خیال راحت از تعطیلات میان ترم لذت ببرین....شاد باشین!

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

باز هم تعریف

چه قدر حال می ده هر سال از یه کشور خارجی بیان و از کارات گزارش تهیه کنن!(صورتک خشنود)...می دونم تکراری شده،ولی خب دروغ که نیست،امسال هم در آستانۀ سال جدید چینی،از خبرگزاری شینهوا اومدن و از تمرین هامون گزارش تهیه کردن...البته امسال نسبت به پارسال تجملات کمتری قائل شده بودن و دو مرد(یکی خبرنگار دیگری فیلمبردار)اومدن و ما رو به خط کردن و بهمون سال نو مبارک رو به زبان چینی یاد دادن(گونیه هائو!) ما هم چند بار رو به دوربین گفتیم و دست تکون دادیم و خبرنگاره هم بعد کلی تمرین با یه لهجه با مزه ای سال نو مبارک رو به فارسی گفت که همه خندیدیم...این طور که می گفت گزارشش از شبکه خبری چین در تاریخ دوم فوریه جاری پخش می شه و روی کانال خبری چین(فکر کنم اسمش سی سی وی ناین باشه)قابل رویته....جان؟من کدومم؟ما که شبکه چینو نداریم ولی شما اگه یادتون موند و دیدین سعی کنین منو از اون میون شناسایی کنین،زیاد کار سختی نیست،هرکی شیطون و اکتیوتر بود منم!(صورتک خشنود برای مرتبه دوم!)...می دونید که من عادت ندارم توی این وبلاگ خودمو برای کسی آفتابی کنم،پس چه شکلی بودنم رو می سپرم به سلیقه شما،در اون فیلم دو سه نفر دیگه هستن که سنشون می خوره من باشم،هرکدومو دوست داشتید مال شما...
خب دیگه من برم،باز مثل این بچه کم ظرفیتها اومدم و یه حرکتی زدم و رفتم!چه کنیم،تحملمون کمه دیگه....ولی وجدانی چه برف خوبی داره می آد،خدا کنه حسابی بشینه،هم من به بهونه اش سرکار نمی رم،هم بعدش می رم برف بازی همه تونو با گوله برف می زنم!یاه یاه یاه!....خب،مواظب خودتون باشید،اونهایی که امتحان دارن بخونن تا ایشالا نمره خوب بگیرن،اونهایی هم که مثل من مدرسه شون تموم شده بیان توی کوچه می خوایم برف بازی کنیم!....بزن بریممممم!

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

انزوا طلبی

در این شیش هفت سالی که این وبلاگ رو دارم پیش اومده بود که اینجا خیلی مهجور بیفته و من اغلب در چنین مواقعی می رفتم سراغ وبلاگ های دیگه و اونایی که ازشون خوشم می اومد رو دعوت به تبادل لینک می کردم و به این ترتیب دوباره خواننده هام زیاد می شد...اما این دفعه دیگه نمی خوام این کار رو بکنم...شاید این حس موقتی باشه ولی در حال حاضر احساس می کنم خیلی دنبال این و اون رفتم...واقعا اگه نبودنم برای کسی مهم نیست چه لزومی داره که مدام برای تداوم رابطه پیش قدم بشم؟اگه جدا دلشون برام تنگ نمی شه و یادم نمی افتن پس بذار من هم کمکشون کنم!....می دونم چندان حرف جالب و امیدوار کننده ای نیست ولی جدا خسته شدم، خسته خسته...هرگز اهل امتیاز گرفتن از طریق کبر کردن نبودم و الان هم چنین تصمیمی ندارم ولی برای اولین بار می خوام به همین داشته هام بسنده کنم،با همین یکی دو خواننده ای که دارم ادامه می دم!
جواب به مهسا:خواهش می کنم،خوشحالم که به دردت خورد!(لبخند)
جواب به کبی:ممنون،من برای شما آرزوی حال خوب تری رو دارم!
شاد باشید بچه ها،مواظب خودتون باشید....

۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

حالم خوبه

خدا رو شکر،همه چی خوب و مرتبه،البته منظورم خودمم،می دونم بیرون خیلی خبرها هست ولی من خوشبختانه آروم و راحتم و چون این حالت خیلی کم پیش می آد گفتم مثل بی جنبه ها بیام اینجا رسانه ایش کنم!
جواب به مهسا خانوم:مهسا جان کاش دقیقا می گفتی به چه مشکلی در کار با تورنت برخوردی چون معمولا مشکلی ایجاد نمی کنه در هر صورت حدسم اینه که تو از سایتی که گفتم کارتون ها رو داره نتونستی لینک ها رو پیدا کنی که خب شاید هم حق داشته باشی چون من یادم رفت بگم که اون سایت یه فوروم(اتاق گردهمایی مجازی) است و علاقمندان یه مبحث خاص می آن مطالبشونو اونجا درج می کنن...بنابراین هر لینکی که اونجا هست دانلودی نیست و اگه بری پایین تر صفحه خواهی دید یه سری اسامی لیست شده و جلوش نوشته مثلا مجموعه کامل یا فرضا ده قسمت از سریال موجوده،اونها لینک هایی هستن که وقتی نرم افزار یوتورنت نصب و فعال باشه،اگه روش کلیک کنی یه پنجره باز می شه می گه سیو کنی یا اوپن،تو اوپن رو بزن و بعد اوکی کن تا به صورت خودکار به لیست دانلودت اضافه بشه،باز اگه سوالی داشتی ازم بپرس یا حتا ایمیل بزن تا بیشتر راهنماییت کنم...موفق باشی!
خب دوستان،عرضی ندارم؛حالم خوبه،همین دیگه....ایشالا شما هم حالتون خوب باشه و آخر هفتۀ شاد و هفتۀ بعد پرباری رو پیش رو داشته باشید،شیطونی نکنید و درس بخونید و بابا و مامانو اذیت نکنید تا بابا نوئل براتون کادو بیاره!چی؟خودم می دونم یخم،حالا تو باید اینو بلند جلو روم بگی؟.....خوش باشید بچه ها!