۱۳۸۵ تیر ۹, جمعه

بابا بزرگ خدا بيامرزم هميشه مي گفت:سيلي هم خواستي به كسي بزني مجاني نزن!....شده حكايت من!اومدم مجاني بدون چشم داشت مطالبي رو كه حاصل كلي وقت صرف كردن مطالعه كردن و از همه مهمتر هزينه كردن براي خريدن اون كتابهاست در اختيار مي ذارم اون وقت اينه عكس العمل دوستان.....باشه حالا كه ازش استقبال نمي شه من هم اصراري به ادامه دادنش ندارم....شانس من يا شما فعلا همين ها به ذهنم مي رسيد كه بنويسم.....يه مدتي شايد نباشم...ياد قديمها افتادم و مي خوام با خودم تنها باشم و حرف بزنم..........خوش بگذره دوستان ؟

۱۳۸۵ تیر ۱, پنجشنبه

سلام بر تابستون گرم و دوست داشتني...و سلام به تيرماه...ماهي كه خدا مي دونه چقدر ازش خاطره دارم و هميشه برام سريع گذشته...عين شهاب...عين تير...خب من مي خوام ادامه بحثي رو كه در پست قبلي شروع كرده بودم پيش بگيرم.هرچند اون جوري كه توقع داشتم مطلب جدي گرفته نشد،شايد هم من نتونستم اون طور كه بايد جدي عنوانش كنم...ولي چه جدي چه شوخي،مي خوام اين بحث ادامه پيدا كنه واز شما دوستانم انتظار دارم كه همراهيم كنيد. ؟
در پست قبل راجع به خودشناسي و اين كه ديدگاه پسرها و دخترها به مسئله دوست داشتن متفاوته صحبت كرديم و در انتها من يه سوال مطرح كردم كه قبل از شروع مطالب اين جلسه به اون جواب مي دم. ؟
چرا يه دختر در رابطه عاشقانه اش دوست داره يكتا باشه(يعني تحمل نفر دوم رو نداره)و اين دقيقا با ديدگاهش(يعني تكيه كردن بر پسر مورد علاقه اش)مطابقت داره؟
جوابش خيلي ساده است،شما خودتون رو در نظر بگيريد كه روي يه صندلي نشستيد و بهش تكيه داديد،آيا حاضريد يه نفر بي اجازه شما صندليتون رو از زيرتون بكشه؟مسلما هيچ كس دوست نداره يهو زيرش خالي بشه و دخترها چون به فرد مورد علاقه شون تكيه مي كنن اينه كه هيچ دوست ندارن تكيه گاهشون رو از دست بدن. ؟
و اما بحث اين جلسه رو با نكاتي در مورد شناخت جنس مخالف ادامه مي ديم.گفتيم كه ديدگاه دخترها با ما پسرا فرق داره،آيا اين به اون معناست كه معيارهاي علاقمند شدنشون هم با ما متفاوته؟در جواب اين سوال بايد بگم كه تا حدودي بله.هر يك از ما در هر سني بسته به ميزان پختگي و رشد عقلانيمون يه سري چيزها رو ملاك قرار مي ديم،يه زماني تناسب اندام و زيبايي چهره برامون خيلي مهمه و يه زماني شخصيت و حتي ثروت و موقعيت طرف مقابل.در مورد دخترها هم می شه گفت کم و بیش در سن نوجوانی و به خصوص زیر 20 سالگی،زيبايي چهره از همه چيز براشون مهم تره.همون طور كه ما در اون سنين به سر و وضع ظاهريمون بيشتر توجه مي كنيم و به قول معروف نيم ساعت جلو آينه به خودمون ور مي ريم،دخترها هم در اون سن براي چهره خودشون در درجه اول و بعد چهره طرف مقابلشون در درجه بعد خيلي اهميت قائلن و در انتخابهاشون بر اون اساس عمل مي كنن.ولي از يه سني،كم كم خصلتهاي اخلاقي براشون اهميت پيدا مي كنه.صادقانه بهتون بگم شايد ما پسرها تا صد سالگي هم تناسب اندام يا رك بگم سكسي بودن طرف يكي از ملاكهاي تاثير گذار در انتخابمون باشه ولي دخترها به تدريج هرچي بزرگتر مي شن بيشتر به صفات اخلاقي طرف مقابلشون توجه مي كنن و عملا از يه سني به بعد ممكن نيست اين مسئله در انتخابشون دخيل نباشه.بايد قبول كنيم كه دخترها بيشتر از ما پسرها به مسائل اخلاقي پايبندن،البته استثنا همه جا وجود داره.اين حرف به اين معنا نيست كه يه دختر به فرض 25 ساله كاملا معنوي فكر مي كنه و ظواهر و ماديات براش مهم نيست.همون طور كه هر چي ما پسرا سنمون بالاتر مي ره موقعيت اجتماعي،خانوادگي و مادي برامون مهمتر مي شه،در مورد دخترها هم به همين ترتيبه و از اين نظر كاملا به هم مشابه هستيم.فقط در زمينه شخصيت و صفات اخلاقي،معمولا آقايون از سن سي سالگي به بعد به اين مسئله كمتر توجه مي كنن چون پيش فرضشون اينه كه با هر كي كه آشنا بشن مي تونن اونو مطابق سلائق خودشون تغيير بدن. ؟
از بحث دور نشيم،وقتي تصميم مي گيريد با يه دختر آشنا بشيد اولين قدم براي برقراري ارتباط موفق با اون اينه كه درست انتخابش كنيد.در اينجا من يه قدم هم عقب تر مي آم و با تاكيد اضافه مي كنم كه "اول درست بشناسيدش" چون لازمه درست انتخاب كردن در درست شناختنه. ؟
انتخاب درست به چه معناست؟شناخت درست چطور منجر به انتخاب درست مي شه؟
وقتي از خوشناسي حرف مي زديم و گفتيم كه آدمي در ارتباطاتش موفقه كه اول خودش و بعد ديگران رو درست شناخته باشه در واقع مي خواستيم به همين جا برسيم و بگيم كه آدمي كه به خودشناسي رسيده باشه دقيقا مي دونه كه چه تيپ آدمي به درد دوست شدن مي خوره،با چه كساني مي تونه دوستي كنه و در حالت كلي از پس چه كساني بر مي آد.همه ما مثل يه تيكه پازل مي مونيم كه فقط با يه عده معدودي از آدمها جفت شدني هستيم و بديهيه كه اگر يه نفر هيچ چيزيش با ما جور نباشه،تمام دنيا هم كه جمع بشن نمي تونن ما رو به هم جفت كنن.واقعيت اينه كه خيلي از دخترها و پسرها دقيقا در اين مرحله دچار اشتباه مي شن و وقت و عمر و احساساتشون رو به هدر مي دن.رو اين مبحث بيشتر صحبت خواهم كرد،فقط اين رو بگم كه گاهي اوقات ما خودمون با خودمون لج مي كنيم و با اين كار هم خودمون و در بدترين حالت طرف مقابلمون رو هم به تباهي مي كشونيم... ؟
چطور طرف مقابلمون رو بشناسیم؟
قبل از این که به این سوال جواب بدیم یه مسئله رو باید برای خودمون روشن کنیم.این که هدفمون از دوست شدن با یه دختر چیه و دنبال چه چیزی هستیم.من فکر می کنم درست جواب دادن به این سوال می تونه خیلی راه گشا باشه.هر آدمی بسته به شخصیت و فرهنگ و سلیقه اش یه دیدی نسبت به جنس مخالفش داره که همون دیدگاه در نحوه نزدیک شدن و انتخابهایی که انجام می ده موثره.یه آدمی که سخیف فکر می کنه بدون شک نمی تونه یه دیدگاه متعالی نسبت به جنس مخالفش داشته باشه.حتما شما هم به آدمهایی برخوردید که بیشتر از اونی که دنبال دوست شدن و برقراری ارتباط با جنس مخالفشون باشن،دنبال ارضای کمبودها و یا انتقامجویی هستن.صرف نظر از این که بر خلاف اون چه همه می گن ما شاهد هستیم که متاسفانه بار کج زودتر به منزل می رسه و این جور افراد ظاهرا در عمل موفق تر از اونهایی هستن که صداقت پیشه می کنن،ولی من شخصا بهم ثابت شده که تو این دنیا هیچ کس قسر در نمی ره و هر جور با دیگرون تا بکنی در آینده با خودت هم همون جوری تا خواهند کرد.تو این بحث من کاری به کار این جور افراد نخواهم داشت و برای اون دسته از کسانی مطلب می نویسم که هدفشون از ارتباط برقراری یه رابطه درست باشه. ؟
بعد از این که هدفمون رو مشخص کردیم و فهمیدیم دنبال چی هستیم می تونیم بر اون اساس تصمیم گیری کنیم و دختری رو انتخاب کنیم که در اهدافی که از اول تعیین کردیم بگنجه.اگه چندان با تجربه نیستیم بهتره سراغ مورد های گنده تر از دهنمون نریم.بی خود هم روی یه مورد پافشاری نکنیم و واقع بین باشیم...... ؟

خب قبل از اين كه پست امروز رو تموم كنم مي خوام يه سوال ازتون بپرسم،به نظر شما ما قادر هستيم در شخصيت طرف مقابلمون تغيير اساسي ايجاد كنيم و در واقع كاري بكنيم كه مطابق ميل ما عوض بشه؟.......منتظر جوابهاتون هستم،اگه تا اينجاشو خونديد ازتون تشكر مي كنم...تا پست بعد. ؟

۱۳۸۵ خرداد ۲۵, پنجشنبه

مدتي بود كه در فكر نوشتن يك سلسله مطالب راجع به راههاي برقراري ارتباط ميون دختر و پسر بودم.هيچ ادعايي در اين زمينه ندارم و عملا تجربه خاصي هم در اين مورد نداشتم ولي مطالب زيادي راجع بهش خوندم و در مورد چيزهايي كه در اين باره گفته شده خيلي فكر كردم و به نتايجي رسيدم كه از نظر خودم جالبه.اين كه تا چه حد افكارم و نتايج تحليلهام درست و به درد بخور باشه رو شما قضاوت خواهيد كرد.من نوشتنش رو از همين حالا شروع مي كنم و اگه ديدم استقبال مي شه ادامه اش مي دم.فقط از همين اول بگم كه مطالبي كه عنوان خواهم كرد صورت كلي و در واقع تئوريكال داره(هيچ هم ادعا نمي كنم كه واقعا درست باشن چون من در جايگاهي نيستم كه حكم بدم) و وارد جزئيات نمي شم چون من معتقدم هر كسي يه روشي براي كابردي كردن مفاهيم تئوري داره و بنابراين نبايد بهش خط مشي داد.ضمنا من مطالب رو از ديد يك پسر بررسي مي كنم(با اين كه اكثر خوانندگان وبلاگم دختر هستن) ولي خب فكر مي كنم براي خانومها هم خالي از لطف نباشه.با اين مقدمه مي ريم سر اصل مطلب. ؟
به نظر من،برقراري يك رابطه موفقيت آميز و درست با جنس مخالف يك هنر اكتسابيه،يعني هيچ كس از اول با ژن موفق در اين زمينه به دنيا نمي آد.هر يك از ما در بين دوستانمون افرادي رو مي شناسيم كه به قول خودمون خداي اين كارهان و پيش خودمون مي گيم لابد فلاني ذاتا اين كاره است. ؟
شكي نيست كه هر آدمي با تعدادي استعداد نهفته به دنيا مي آد كه اگر خوش شانس باشه و در موقعيتي قرار بگيره كه بتونه از اين استعدادهاش استفاده بهينه بكنه به خودشكوفايي مي رسه.اگه دقت كرده باشيد آدمهايي كه در برقراري ارتباط با جنس مخالفشون موفق عمل مي كنن اكثرا از اعتماد به نفس بالايي برخوردارن و روابط اجتماعي قوي دارن.اين خصلتها نشات گرفته از يك خودشناسي و به زبان ساده رسيدن يه يك درك عميق از خود و ديگرانه.يعني كسي كه ارتباطات خوبي برقرار مي كنه در درجه اول خودش رو از همه بهتر شناخته،به نقاط قوت و ضعف خودش اشراف پيدا كرده و به علاوه اطرافيان و اجتماع پيرامون خودش رو هم شناخته و مي دونه كجا چه جوري بايد عمل كنه تا موفق بشه.پس اولين قدم براي برقراري ارتباط موفق(با هر كي)شناخت پيدا كردن از خودمونه. ؟
در مورد خودشناسي مي شه مفصل بحث كرد ولي من سريع از كنارش مي گذرم چون معتقدم هركسي بايد خودش مسئول شناختن خودش باشه،ما بايد وادار بشيم،تجربه كنيم،شكست بخوريم و بهمون فشار بياد تا خودمون رو بشناسيم،همين جوري نمي شه يه نسخه خودشناسي واسه هر كسي پيچيد و داد دستش! ؟
بعد از اين كه خودمون رو درست شناختيم وارد مرحله بعد يعني برقراري ارتباط موفق با جنس مخالف مي‌شيم كه مطلب اصلي اين بحثه.قبلا هم گفتم كه درست ارتباط برقرار كردن يك هنره و اينجا باز هم روي اين نكته تاكيد مي‌كنم،اگه مي خواي جايي توي قلب جنس مخالفت پيدا كني بايد هنرمند باشي،يك هنرمند باهوش! ؟
همه مون كم و بيش شنيديم كه مي گن دنياي دخترها با پسرها خيلي فرق داره،اونها يه جور ديگه اي فكر مي كنن،يه چيزاي ديگه اي براشون مهمه و حرفهايي از اين دست.من همچين عقيده‌اي ندارم،به نظر من دخترها و پسرها در كل فرق چنداني باهم ندارن،اون چيزي كه به اسم تفاوت زياد ازش ياد مي شه در واقع مشخصه هايي است كه در نتيجه تفاوت ديدگاهشون به مسئله دوست داشتن و عشق ورزيدن(در مقايسه با پسرها)حاصل مي شه.خيلي ساده بگم دخترها يه جور ديگه اي عاشق مي شن و دوست مي دارن. ؟
تفاوت ديدگاه:شنيديد يه پسر وقتي در مورد به اصطلاح زيد فابريكش حرف مي زنه از چه عباراتي استفاده مي‌كنه؟
ماله خود خودمه،خوشكلترين دختر دنياست،بدون من هيچ جا نمي ره،از جيك و بيكش خبر دارم و.... ؟
و حالا اظهارات يك دختر در مورد بي اف عزيزش:تمام فكر و ذكرم شده اون،اون نباشه من مي ميرم،همه حرفهام رو دوست دارم به اون بزنم،خيلي خوش تيپه،خيلي مرده و..... ؟
حالا بشنويد حرفهاي همون دختر و پسر عزيز رو وقتي كه با هم ديگه بهم زدن: ؟
پسره:حوصله مو سر برده بود،دوست داشت از همه چيزم سر دربياره،كجا بودي؟با كي بودي؟با كي حرف مي‌زدي؟هر وقت زنگ مي زد يه خروار گله و شكايت داشت،همه اش نق مي زد،گريه زاري راه مي انداخت،سر كوچيكترين مسئله قشقرق راه مي انداخت...........‌ ؟
دختره:هيچ توجهي به احساساتم نداشت،منو به خاطر خودم نمي خواست،حوصله نداشت،تا مي اومدم يه حرفي بزنم مي گفت باز شروع كردي،اخلاقش عوض شده بود،2 ساعت خطش مشغول بود وقتي ازش دليلش رو مي پرسيدم عصباني مي شد،در حضور من به دختراي ديگه زياد نگاه مي كرد................... ؟
خب به نظر شما چي باعث مي شه كه دونفر در مورد يه مسئله واحد اين قدر متفاوت اظهار نظر كنن؟
جوابي كه من به اين سوال مي دم:ما پسرها وقتي از يه دختر خوشمون مي آد دوست داريم به تملكمون در بياد در حالي كه وقتي يه دختر از يه پسر خوشش مي آد دوست داره بهش تكيه كنه.
احتمال داره خيلي زود بگيد كه نخير،دخترها وقتي باهاشون دوست مي شي دلشون مي خواد يگانه باشن و اين با چيزي تو گفتي منافات داره!حق با شماست،دخترها در دوست داشتن بر خلاف ما پسرها انحصار طلبن،ولي اين دقيقا تاييد حرفهاي منه!چرا؟
فعلا تا اينجا رو داشته باشيد،اول ببينم چطوري با اين مطالب برخورد مي كنيد و چه جوابها و نظراتي از شما دريافت مي كنم، جلسه بعد ادامه بحثمون رو پيش مي گيريم......... ؟

۱۳۸۵ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

ظاهرا مطلب قبليم براي هيچ كس جالب نبوده پس ديگه ادامه اش نمي دم...فقط!با عرض معذرت از بقيه دوستان به خاطر اين جمله اي كه مي خوام بگم: ؟
به اون دوستي كه ديگه برام عزيز نيست خيلي جدي و بدون ذره اي شوخي بگم كه اگه يه بار ديگه از جانب خودت يه ابله رو بفرستي كه بياد تو وبلاگم هر چي لايق خودشه بهم بگه،مطمئن باش كاري مي كنم كه پشيمون بشي،حد خودت رو بشناس و به قول انگليسها:؟
DON'T TRY MY PATIENCE!!! ؟
خب بعد از اين حركت مي شه گفت خشن كه منو به ياد دوران دبيرستان و سامورايي بازيهام انداخت،بريم سر پست امروز..ديروز صبح موقعي كه داشتم سوار يه ماشين شخصي مي شدم تا برم سر كار،بين راننده كه يه مرد جوون عينكي با سبيل تابدار بناگوش در رفته بود و مسافر ميانسالي كه به تازگي پياده شده بود،بگو مگويي شكل گرفت و شنيدم كه مسافره به راننده گفت:وقتي ازت سوال مي پرسم درست جواب بده!راننده هم صاف تو چشماش نگاه كرد و گفت:سوالت بي ارزش بود،خودتم بي ارزشي!....تو دلم گفتم از شانسمون اول صبحي گير چه راننده چتي افتاديم.خلاصه مدتي در سكوت سپري شد تا اين كه جلوي بيمارستان ميلاد راننده سكوت رو شكست و خطاب به سرنشينان عقب كه من هم جزوشون بودم گفت:ببخشيد اگه بي ادب بودم...آخه اين يارو(اشاره به مسافري كه پياده شده بود)موقع سوار شدن كلي اذيتم كرد،تو ميدون آزادي درست جايي كه اگه يه دقيقه اضافه وايسيم افسر جريمه مون مي كنه گير دست تكون داده،اون وقت به جايي اين كه زود سوار شه مي پرسه:آقا كرايه آزادي تا شهرك آزمايش چقدره؟گفتم:300 زود سوار شو تا جريمه نشدم!مي بينه افسر داره نگام مي كنه ها،به جاي اين كه سوار شه گير داده كه من فقط 250 تومن دارم!بهش گفتم باباجون اشكالي نداره سوار شو!خلاصه اون قدر موس موس كرد كه جريمه شدم......و رو كرد به زن چادري كه جلو بغل دستش نشسته بود و اونو شاهد گرفت و گفت:درسته مادر؟...زنه از گوشه چادر يه نگاهي بهش كرد و بعد با حالت معترضي گفت:والا تو اون قدر منو موقع سوار شدن هول كردي كه سرم خورد به حاشيه در ماشينت!خيلي سرم درد گرفت ولي خب چيزي نگفتم!ولي حالا كه خودت گفتي،تو اگه از جريمه شدن مي ترسي اصلا مسافر كشي نكن!يا يه جايي نيگه دار كه جريمه ات نكنن،من كه نمي تونم هول هول سوار شم چون تو......خلاصه يه ربعي اون زنه داشت گله مي كرد،تو آينه نگاه رانندهه كردم،معلوم بود از اين كه اون مسئله رو پيش كشيده مثل سگ پشيمونه،نتيجه اي كه از اين ماجرا گرفتم اين بود كه تحت هر شرايطي،بهتره سعي كني بابت چيزي توضيح اضافي ندي و نظر هر كسي رو هم نپرسي!.... ؟
حالا كه به آخر مطلب امروز رسيدم دارم به خودم مي گم حيف از اين چند جمله اي كه اول اين متن حروم اون ابله كردم،مي دونم سكوت بهترين جواب براي همچين به اصطلاح آدمائيه،ولي چون متاسفانه دفعه اولش نیست این کارو انجام می ده گفتم بذار یه بار برای همیشه جوابشو بديم و اگر تا به حال نداديم از بزرگ منشيمون بوده نه بي زبونيمون...بازم معذرت از بقيه دوستان بابت اين جملات،مي رم بيرون يه كم هوا بخورم....شب خوش دوستان! ؟

۱۳۸۵ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

خب يا آلاه!من برگشتم،هركي سوغاتي مي خواد دستش بالا....يه كلام،خيلي خوش گذشت بچه ها،خيلي!جاي همه‌تون رو اونجا خالي كردم...واقعا كه يه سفر به جاي مناسب در يه شرايط مناسب چقدر مي تونه در تقويت روحيه آدم موثر باشه...انگاري رفته باشم تو دستگاه پالايش روح و تموم استرسهام گرفته شده باشه و شاداب و باطراوت بيرون اومده باشم...اين بار با يكي دوستام رفته بودم و از همون اول تصميم گرفتيم كمتر خريد كنيم و بيشتر تو برنامه‌هاي تفريحاتي ثبت نام بكنيم،از لحظه شروع حركت هم من شدم مسئول فيلمبرداري و دوستم عكاسي...حالت يه گزارش رو به خودش گرفته بود چون در حين فيلم گرفتن دوستم توضيح مي داد كه مثلا الان ما كجا هستيم و داريم چيكار مي كنيم...پرواز راحتي داشتيم و تور ليدر مون كه يه دختر برنزه لب درشت خوش هيكل بود شكل هنديها به اسم سپيده،ما رو تا هتل سياج-محل اقامتمون-راهنمايي كرد...هتله شيك و درست جنب خيابون اصلي دوبي يعني خيابون الخليج بود و از اونجا دورنماي دريا رو هم از اتاقت مي تونستي تماشا كني...اتاقه آخر تكنولوژي،درش با يه كارت شبيه عابربانك باز و بسته مي شد!تا رسيديم اثاثمون رو انداختيم زمين و دِ بدو پيش سپيده خانوم واسه ثبت نام...تور صافاري(صحرا نوردي)و وايلد وادي(پارك آبي)....تور كشتي تفريحي رو هم ثبت نام نكرديم چون سپيده مي گفت چرنده و اين اواخر يه كشتي آتيش گرفته...حالا راست و دروغش با خودش....از اونجا كه برنامه هامون از روز بعد شروع مي شد رفتيم واسه خريد سيتي سنتر...دستمون خوب افتاد و دوستم كلي كفش خوب با قيمت مناسب خريد و من هم يه شلوار مخمل گرفتم با يه گوشي نوكياي 1600 كه اينجا قيمت گرفته بودم دور و بر 80 تومن بود ولي حاجيتون با 59 تومن صاحب يه گوشي خوشكل مشكي رنگ با دكمه هاي براق شد!!!اينه!...بعدش هوس كرديم شام بخوريم،حماقت كرديم گفتيم بريم غذاي چيني بخوريم چون ارزون تره،آقا چهار تا تيكه بگم چي آخه،هرچي دوست دارين خودتون تصور كنين،برامون آوردن قد معذرت مي خوام فضله گربه!چقدر؟40 درهم،مي شه معادل 10 هزار تومن ناقابل!!گفتيم حالا اشكال نداره،مي خوريم هرجوري هست،حالا نگاه به بشقاب مي كنيم هرچي مي گرديم مي بينيم از قاشق چنگال خبري نيست!!دوستم برگشته مي گه فلاني اين ميل بافتني ها چيه كنار بشقابمون گذاشتن؟كاشف به عمل اومد كه چوب ژاپنيه!يعني ما بايد اون غذاي تخيلي رو با چوب ژاپني مي خورديم!!!!چقدر خنديديم خدا مي دونه،من البته بلد بودم با چوب ژاپني غذا بخورم ولي دوستم بنده خدا هركدوم از اين چوبا رو شكل كارد دستش گرفته بود و فرو مي كرد به اين تيكه هاي نحيف تاماگو(اسم خيلي ببخشيد ..خميش تاماگو سوشي بود!)و سعي مي كرد بياره دم دهنش ولي درست آخرين لحظه زرتي لقمه هه از وسط جر مي خورد و محتوياتش مي ريخت وسط ظرف!اصلا يه صحنه اي شده بود،اين چيني هام رد مي شدن مي خنديدن...چقدر عكس گرفتيم از اون صحنه ها........... ؟
تور صافاري بد نبود،البته اولش بنده به كاف عظما رفتم،آخه سوار تويوتا لنكروز مي كنن آدمو و بعد شروع مي كنن عين خر،باور كن عين خر،تو صحرا رانندگي كردن و اين تپه ها رو بالا و پايين رفتن!يه ساعت هم اين ديوونه بازي ادامه داره،حالا بگذريم كه اينجانب نازك نارنجي تشريف دارم ولي خب تازه ناهار ميل فرموده بودم و تكونهاي ماشين حالمو جا آورد،البته شكوفه نزديم ولي وقتي به مقصد رسيدم مدتي دراز به دراز افتاده بودم...وسط صحرا يه سري خيمه عربي درست كرده بودن و وسطش يه سن بزرگ با فرشي سبز و دورش تمام پشتي و زير انداز و ميز و اسباب پذيرايي...انواع اقسام غرفه ها هم بود،نوشيدني مجاني(البته به غير از الكل)،غرفه البسه و زيور آلات عربي براي انداختن عكس يادگاري،غرفه تتو و خالكوبي،قليون و چپق،شتر سواري و ...موزيك هم كه پخش مي شد و يه عده اي وسط مي رقصيدن..اما اصل برنامه شب و بعد صرف شام بود...شام كه به سبك عربها،يه سيخ كباب،يه سيخ جوجه كه روي آتيش طبيعي بريون شده بود...خلاصه شامه رو زده بوديم تو رگ كه يهو ديديم صداي جمعيت بلند شد،يه دختر عرب،چهره اش تو مايه هاي گوگوش ولي لباش پر ملات تر،ترگل ورگل،با موهايي صاف و بلند تا به كمر،چشمهاي درشت مداد كشيده ماهي شكل،سينه بند نقره اي و دامن پولك دوزي شده توري قرمز شرابي هزار چين،اومده بود وسط و چه رقصي مي كرد....اون قدر اين دختر خوش ناز و ادا بود و ماهرانه مي رقصيد و كمرش عين فنر تكون تكون مي خورد،ايرونيها كه هيچ،اين عربها ديگه همه دهنهاشون عين پنير پيتزا كش اومده بود و مشكل پيدا كرده بودن تو درست نشستن و هي مي گفتن الله!و بعدش با خنده مي گفتن بيب بيب!!....دختره يه نيم ساعتي تكي رقصيد،بعد به نوبت يه سري دخترها و يه سري پسرها و گاهي مردها رو مي آورد وسط و وادارشون مي كرد برقصن،چه صحنه هاي كميكي خلق مي شد بماند،يه مرده بود عقل كل فكر مي كرد دختره فارسي مي فهمه،وقتي دستشو گرفته بود تا بياردش وسط هي با يه التماسي مي گفت:نه نه ول كن،زنم الان منو مي كشه!!!....خلاصه حسن ختام برنامه با هجوم مردم به وسط صحنه بود چون اون قدر اون دختر عرب تماشاچي ها رو به وجد آورد كه دونه دونه اومدن وسط و ديگه وقتي ترانه دنيا ديگه مثل تو نداره بنيامين(كه بعضيها معتقدن در وصف امام زمون خوندتش!!)پخش مي شد بايد بوديد و مي ديديد اون وسط چه خبر بود!ايرونيها قرق كرده بودن اونجا رو و كوچيك و بزرگ،پير و جوون،دختر و پسر با شادي هرچه تمامتر مي رقصيدن،همون لحظه من به اين نتيجه رسيدم كه ايرونيها چه ملت شادي هستن،به خصوص دخترها كه داشتن اون شب ميدون داري مي كردن و بدون واهمه از حضور كميته و يا احتمالا يه خر مذهبي كه امر بهش مشتبه شده از پاپ كاتوليكتره و يا يه مردم آزار كه بخواد ازشون عكس بگيره مي رقصيدن و شاد بودن...اون صحنه يكي از زيباترين خاطراتم شد....و اما روز بعد قرار بود بريم پارك آبي....( ادامه دارد.!) ؟