۱۳۸۳ فروردین ۲۷, پنجشنبه

آخ عجب هوايي! بازم 5 شنبه است و من واسه پياده روي رفتم بيرون...اول رفتم از سوپري سر كوچه يه ديسكت خام خريدم، مي خوام امشب برم ديدار استادم و بايد اون عكسي رو كه از دوستان دوران جوونيش بهم داده بود اسكن كنم بهش تحويل بدم،واسه همين يه ديسكت خام قابدار مكسل خوشگل گرفتم تا فايله رو بريزم توش...مي دونيد، استاد از قديمهاي ما خيلي عكس داره، عكس خاطراتي كه هرگز نه برمي گردن و نه تكرار مي شن،براي همين با ارزشن.

بعد خريد ديسكت هم نشستم تو پارك خونوادگي و از طبيعت سبز و زيباي اونجا لذت بردم، خدا اين پارك رو ازمون نگيره....راستي شما مي دونيد اون پرنده زرد رنگي كه كمي از گنجيشك بزرگتره و كله اش سياه اسمش چيه؟ يكي از اين پرنده ها بالا سرم نشسته بود و يه ميوه قرمز كوچولو به نوكش بود، خيلي دلم مي خواست بدونم چه پرنده ايه.شايد سهره باشه؟؟

واي كه اين آهنگ كالرز چقدر قشنگه!شنيديدش؟ ونسا ويليامز رو تيتراژ آخر پوكاهانتس خوندتش...هوم....چقدر قشنگه، بخصوص اونجاش كه مي گه:

have you ever heard the wolf cry to the blue corn moon?

or asked the grinning bobcat why he grinnedd?

can you sing with all the voices of the montains?

can you paint with all the colors of the wind?

can you paint with all the colors of the wind?



خب حسابي ما رو برد تو مد لاو لاو! اگه تا حالا كارتونش رو نديديد حتما ببينيد، خيلي قشنگ و تاثير گذاره و البته آخر غم انگيزي داره كه البته خيلي رئاليستيكه....هميشه به اوني كه از صميم قلب دوستش داري نمي رسي! باز رفتم رو منبر؟ باشه باشه من رفتم، لنگه كفش پرت نكنيد، اوه راستي! كسي مي دونه واسه يه مهندس برق دانشكده فني آيا در آمريكا كار هست يا نه؟

دوستون دارم!

سامورايي كوچكي كه هوس فرنگ به سرش زده!

هیچ نظری موجود نیست: