۱۳۸۴ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

آدم واسه جهودا كار بكنه،ولي واسه كارفرما جماعت كار نكنه!فكرشو بكن،به خاطر آقايون هزار كيلومتر كوبيدم رفتم كرمان-البته با هواپيما!_مي رسم اونجا به زور يه چايي مي ذارن جلوم رنگ خيلي ببخشيد ادرار،هيچ هماهنگي اي صورت نگرفته،تازه مثلا من خير سرم نماينده و كارشناس پروژه‌ام،طفلك نماينده پيمانكار كه عين اين بچه يتيمها يه گوشه كز كرده از ترس كارفرما جرئت نفس كشيدن نداره،حالا كارفرما رو بگو،اول فكر مي كردم طرف منشي يا سر دفتره،آخه قيافه شو مي ديدي از اونها بود كه دلت بسوزه و شب عيدي پنج زار بذاري كف دستش،بعد نيم ساعت كه نشستم در سكوت،آقا در كمال بي اعتنايي با ابروي بالا انداخته مشغول بررسي يه سري نامه بوده و نماينده پيمانكار هم همين جوري زل زده به من كه بابا تو اقلا يه حرفي بزن،خودمو به ميز يارو نزديك مي كنم و مودبانه مي گم:ببخشيد من قرار بود اين اسناد رو بدم به آقاي مهندس..... و در حضور ايشون...حرفمو قطع مي كنه و با لبخند مي گه:خودم آقاي مهندس...هستم!.........تو دلم مي گم خب،نيومده سوتيه رو دادم،ولي من از كجا مي خواستم بدونم اين پسر بچه مجري يكي از طرحهاي ميلياردي ايرانه؟؟
بگذريم،كارشناس دعوت كردن بياد حكم باشه و روي كالاي پروژه شون نظر بده،نه ماشين آماده كردن،نه اصلا كسي باخبره،بعد دو ساعت كه ماشين آماده شده و رفتيم انبار،مدير انبار اونجا انگار از خواب صد ساله بيدارش كردن مي گه مگه قرار بود امروز باشه؟؟حالا ندوني مي گي طرف لابد قراره كوه بشكافه!كل كاري كه اونجا داشتيم بازديد از چند قرقره كابل و بريدن 5 متر ناقابل كابل از 6-7 تا قرقره نمونه بوده،آقايون نه ماشين دارن قرقره ها رو جا به جا كنن،نه نفر دارن لا اقل بياد سر كابل رو واسمون بگيره،حالا اينا بخوره تو سرشون انبار اداره برق يه دستگاه برش سيم و كابل نداره!نماينده پيمانكار رو فرستادن دستگاه برش بخره،يه دفعه رفته و اومده بهش جنس تقلبي انداختن و موقع بريدن كابل سوخته،دفعه بعد به خيال خودش رفته جنس ژاپني خريده و باز همون آش و همون كاسه،آخر سر بهش گفتيم بابا،برو يه دستگاه برش بخر كه باهاش بشه تير بتني بريد!سرتونو درد نيارم،تا ساعت سه بعد از ظهر تو اون آفتاب تند ما معطل بوديم،بعد كه كار تموم شده من دلم خوش بود كه الان مي برنمون يه جايي دو لقمه هلاهل مي ذارن جلومون-بابا مرديم از گشنگي!-،ورداشته منو وسط ميدون شهر پياده كرده و گفته به سلامت!!....منو مي گي، انگار يه كاسه نجاست ريختن روي سرم......بگذريم،ما كه نمي ذاريم بهمون بد بگذره،سريع يه ساندويچي پيدا كردم و يه چيزي ريختم تو حلقم،ساندويچهاي اونجا هم كه قربونش برم عين مردمونش لاغر و نحيف!در هر صورت ته دل ما رو بست،بعد گفتم:حالا چيكار كنم؟پروازم ساعت هشت و نيم شبه و الان تازه چهار بعد از ظهره!رفتم يه ساعت واسه خودم كافي نت،خواهران و برادران نوجوان همه يكي يه هدست به گوشاشون سخت مشغول فعاليت شريف و فرهنگي چت و رفيق بازي،ولي خداوكيلي اينترنت اونها سگش به تهرون شرف داره،چرا؟چون مي شه تو اوركات رفت....بعد يه ساعت وبگردي مي گم خب حالا چيكار كنم؟به سرم مي زنه برم سينما،بعد يه ربع پياده روي مي رسم به سينما مهتاب،چه فيلمي داره؟مكس!آخ جون!تعريفشو شنيده بودم و وقت نكرده بودم تماشاش كنم.سريع بليت مي گيرم و با ذوق و شوق مي رم داخل،5 دقيقه از فيلم رفته ولي مهم نيست،صندليهاي سينما همه جرواجر،يه جاي نرم پيدا نمي كني ماتحتت رو بذاري روش! صداي ترق و توروق تخمه شكستن و چيپس خوردن مردم هم كه عين آواي گوشنواز بلبل تو سالن پيچيده،يه مادر صلواتي هم هر چند وقت يه بار ليزر مي اندازه رو پرده سينما،هفت هشت ده تا دختر دبيرستاني كه معلومه از مدرسه جيم شدن هم اومدن سينما و اون قدر كولي بازي در مي آرن كه نيم ساعت مونده به آخر فيلم عذرشونو مي خوان،با همه اينا كنار مي آم،انصافا فيلمش ارزش ديدن داره،بعد نود و بوقي يه فيلم كمدي ايراني غير چيپ ديدم،بازي فرهاد آئيش در نقش مكس كه حرف نداره،خيلي ريلكس و طبيعيه،انگار جدا سي سال خواننده لوس آنجلسي بوده...به به!مي بينم كه يكي از سه دختر مورد علاقه من هم كه تو فيلم هست،پگاه آهنگراني!هميشه تو روياهام مي گفتم اگه من فيلمساز بودم يه فيلم با شركت ترانه عليدوستي،پگاه آهنگراني و باران كوثري-به قول خودم مثلث شيطنت!-مي ساختم و سينماي تينيجري ايران رو متحول مي كردم!!از تيپ اون پسره-فكر كنم اسمش امير علي بود-هم خوشم اومد،اگه دختر بودم يه دوست پسر با اون شكل و شمايل-قد بلند،موهاي مشكي پر پشت پريشون،نگاه خمار و ريش خطي-از خدام بود!رقص و آواز آخر فيلم هم كه حرفي براي گفتن باقي نمي ذاره،كولاك بود....خب،ساعت چنده؟ديگه چيزي به پروازم نمونده،با يه تاكسي سرويس كه چراغهاش سرخود خاموش و روشن مي شه،خودمو مي رسونم فرودگاه و وقتي هواپيما از زمين بلند مي شه يه نفس راحت مي كشم و تو دلم مي گم:درنا جون،دارم بر مي گردم......................! ؟؟

۵ نظر:

khare kocholo گفت...

اینجا رو نیگا کن ...! تا همین یه ماه پیش کامنت دونی این بلاگ مال من بود ... ولی حالا برای هر پست زیر 4 تا کامنت نداریم ... چقد خوب ...
khare kocholo | Homepage | 03.14.06 - 7:04 am |

khare kocholo گفت...

سفر بی خطر قربان ... اونجا هم این سینما و بازیگران عتیقشو ول نمی کنی ؟!! حالا ما اخر سر نفهمیدیم تو رسیدی خونه یا نه ؟!!
من اخرشم نفهمیدم تو این پولاتو چی کار می کنی ؟!! علاوه بر حقوق این همه حق ماموریت به کویر و ... چی می شه اخرش ؟ دارم کم کم فکرای بد می کنم ...
khare kocholo | Homepage | 03.14.06 - 7:04 am |

مریم گفت...

خوبه والا .. خدا از این ماموریتا هم نصیب بابای ما بکنه ... شاید اولش بد بود اما آخرش انگاری بد چسبیده ها ... جدی فیلم مکس قشنگ بود ؟؟؟ آخه امروز یکی از دوستام اومد با ذوق و شوق گفت میخوام برم مکس ... من کلی مسخرش کردم گفتم : آخه مکسم شد فیلم ؟؟؟؟؟ حالا خودم ندیدما اما فکر کنم اون بیچاره هم دیگه نرفت ... اما این طوریا که تو میگی شاید رفتم این آخر سالی دیدمش ... بگو چرا شونصد ساله هنوز از رو پرده برش نداشتنا ... .
مریم | Homepage | 03.14.06 - 11:21 am |

ریحانه گفت...

با اینکه وبلاگ نویس نبودم تا حالا...ولی وبلاگتو می خومندم...!حالا دیگه منم اومدم!
ریحا&# | Homepage | 03.15.06 - 3:08 pm |

ashk kochike گفت...

jaaaaaaaaaaaaan????????? khate akhar chi neveshti ? dorna???????? na chi chi ????????? dorna? man ke goftam on rooz dorna gofti naaaaaaaaaaaa asanam on nis :p did man fahmidam ....az hamon roozaye nime bi adabane bode goya !
ashk kochike | 03.16.06 - 2:36 pm |