شب نوزدهم فروردین،این وبلاگ طفل معصوم بی سر و صدا شش سالش کامل شد...یادم نمی ره در چه شرایطی اینجا رو ساختم،و اون موقع به خودم چه قولی دادم...شرایط البته فرق چندانی نکرده،من همونم که بودم منتها با تجربه،روحیه و اعتماد به نفس بیشتر...پوستم هم کلفت شده و تحملم بالا رفته...و زندگی؟همونی است که قبلا بود،سختگیر و چالش برانگیز!باید حقمو از چنگالش بکشم بیرون...می دونی، احساس می کنم اون قدر قوی شدم که اون تنها یک چیزی رو که تا به الان در به دست آوردنش ناکام بودم به دست بیارم...گوش کن روزگار!اونی که می خوام رو ازت می گیرم نه اونی که بهم تحمیل می کنی...پس بچرخ تا بچرخیم..............با احترام،سامورایی ای که دیگه چندان کوچیک نیست!
۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۶ نظر:
آخي!
ديگه ساموراييتونو بايد بفرستينش مدرسه ها!!
بدستش بيار آقا فرهاد...تو مي توني:-)
سلام
چرا دستی به سر و روی این طفل معصوم نمی کشید؟! یه لباسی چیزی براش بخرید!!!
مبارک شیش سالگی.
ای کاش منم می تونستم شیش سالگیه وبلاگم رو تنها یی و بی سر و صدا جشن بگیرم...
در مورد سالنامه:
خب اگه اينطوره كه راضي به زحمت نيستم.ممنون از لطفتون:-)
سلام من بهت میل زدم فکر کنم نرسیده اگه تو فیس بوک عضوی بگو اونجا پیغام بزارم اگه نه که تو همینجا میزارم از نظر من مورد نیست اگه واسه تو مشکل داره کامنتم رو پاک می کنی...
به به تولدش مبارک. چقدر زود میگذرند سالها.یادش به خیر. بله خود نوشتن خیلی به رشد شخصیت کمک می کند.
ارسال یک نظر