۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۶, شنبه

جاي همه دوستان خالي ديروز رفته بوديم دركه....شما كه نمي آين!مجبوريم با غريبه ها بريم!!(چشمك!)...خلاصه كوه پر شده بود از اين فينچهاي بسيجي و خواهران كلاغ كه به روسري دخترها گير مي دادن...اصلا تقوط شده بود به هيكل اين كوه!شخصا طرفدار بي بند و باري نيستم،ولي خب اين طرز برخورد رو هم صحيح نمي دونم،حالا بگذريم كه آقايون بي فلان و بهمان،فقط به دختراي تنها و يا اونهايي كه پسر همراهشون نبود گير مي دادن و از ترسشون هر چهار پنج متر جوري ايستاده بودن كه نسبت به هم ديد داشته باشن و با بي سيم دقيقه به دقيقه همديگرو چك مي كردن،ولي خب در مورد خواهران كلاغ جدا ازشون تشكر مي كنم كه چادر به سر كردن،پيشنهاد مي كنم لطفي بكنن و يه روبند هم بندازن تا امثال من كه اومدن از زيبايي هاي طبيعت لذت ببرن با ديدن ريخت دور از جون هلاهلشون عوقم نگيره!خيلي ممنون مي شم اگه اين يه مورد رو هم رعايت كنن...اجرشون با هموني كه ازش طلب دارن!!!!!!!!!! ؟

از دوستاي قديمي،وبلاگ پانتي كه احترامش به جا،هميشه با علاقه و ارادت مي رم متنها شو مي خونم،فاتيما هم كه حق به گردنم داره بابت انتخاب اسم وبلاگ و خب خيلي مسائل ديگه،لاحره و سحر هم كه متنهاشون خود واقعي زندگيه،اما از همه اينا كه بگذريم،وبلاگ بچه هاي درخت دوشاخه يه چيز ديگه اس...شيش تا دوست صميمي،شيش تا دختر شاد و سر زنده،كه بي هيچ ادعايي مي نويسن و من دو سه سالي هست كه مشتري پر و پا قرص وبلاگشون هستم....به دوستان پيشنهاد مي كنم اگه اهل خوندن متنهاي شاد و صادقانه و سرشار از اميد به زندگي هستن يه سري به وبلاگ اين شيش تا خانوم آتيش پاره بزنن!....اند تبليغ شد،ولي خب شايد اين جوري،تلافي هرگز كامنت دادنم رو بهشون كرده باشم،آخه ماجرا داره،مثل وبلاگ شقايق كه هميشه سر مي زنم ولي كامنت نمي دم،به قول پانتي سر مي زنم ولي به روش خودم!!!.... ؟

۵ نظر:

samira گفت...

salam be samuraie koochak ama hamishe moghtader
khosh gozasht darake??!!
bebin man fekr mikonam niazi nist ba nazar dadan raje be tipe adama , ba chador , bi chador ya har noe dige khodeto azyat koni
adamaye motafaveti tooye jameie ma hastan , har kodoomeshoon ham ye jooran
ghorboonet : setayesh
samira | 05.06.06 - 5:22 pm |

nazanin گفت...

salam merc shoma lotf darin are bejoz sheraye nevisandehaye maroof baghiash az khodame albate kheyliam chize jalebi nisst monteha mamnoon az lotfet va yechize dige inke felan hichi az webloget nakhoondam ishala badan mikhoonam ta bad khodanegahdar
nazanin | Homepage | 05.08.06 - 5:30 am |

مهدی گفت...

در مورد مسئله گیر بازار و اینا کم وبیش باهات موافقم
ولی توصیفاتت در مورد اون آقاها و خانوما زیاد جالب نبود...حدافلش اینه که به دل من ننشست
از راهنمایی هات هم بابت جوجه یاکریم هم هوارتا ممنون
دیگه خودمون یه جورایی زور چپونی غذا به خوردش دادیم
الان هم که مادرش داره بهش غذا میده
مهدی | Homepage | 05.08.06 - 6:25 pm |

ashk kochike گفت...

گیر بازار بوده پس؟ ما طرفا عصر که میریم خبری نیس حالا نمیدونم شاید هست و من نمیبینم ! ...جالبیش میدونی چیه به اون اصل کاری ها که چیزی نمیگن میآن پاچه مارو میگیرن !...ببین به جونه خودم اسمم راحله است بچه که بودم همه بچه های فامیل بههم میگفتن لاحره یا لایله...اونا بزرگ شدن حالا میگن راحله تو مث که تازه تب لاحره گرفتت! :پی ...ثبلا رو اسمم حصاصیت داشتم که حتما بهم بگن راحله !( رو اون ه آخر به شدت تاکید داشتم )ااما حالا نه برام جالبه که هر کی یه جور اسممو میگه رال جون .راحل.راهول. راهولو. لاحره ...
ashk kochike | 05.09.06 - 3:34 am |

sanaz گفت...

سلام به فرهادي جون خودمون
عزيزم تو خون خودت رو كثيف نكن وعصباني نشو اينم يه جور تفريحه لذتشو ببر ناراحتي نداره كه اينا عادتشونه هراز گاهي يه گيري بدن بعد ديگه خسته ميشن گورشون رو گم ميكنن ميرن
در كل تو به كار خودت ادامه بده وخوش باش عزيزم
من آپ هستم
يه سر بزن فرصت كردي
فداي تو ساناز
sanaz | Homepage | 05.09.06 - 3:38 am |