۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

هشتِ هشتِ هشتاد و هشت...خیلی دوست داشتم امروز یه روز خاص باشه...خب هرچی باشه هر یازده سال یه بار رخ می ده...قشنگ یادمه وقتی هفتِ هفتِ هفتاد و هفت بود،مجری نیم رخ که همون خانوم هاشمی باشه چه با هیجان در این باره حرف می زد و می گفت که آره بیاید از الان یه چیزی رو باهم قرار بکنیم که یازده سال بعد،روز هشت هشت هشتاد و هشت،همدیگه رو ببینیم و در مورد تغییراتمون با هم صحبت بکنیم...و حالا اون یازده سال سپری شده و نه از نیم رخ خبری هست و نه از خانوم هاشمی!.....از بحث دور نشیم،دلم می خواست امروز یه روز خاص باشه ولی نشد،هیچ کار خاصی به غیر کارهای همیشگی انجام ندادم...در واقع انگار من هم مثل خیلی های دیگه،اصلا برام مهم نبود که امروز چندمه و چند سال گذشته که تمام اعداد تقویم یکی شده...می دونی،کم کم دارم به این نتیجه می رسم که حتا اگه موفق ترین آدم دنیا باشیم ولی یه چیزی رو توی زندگی مون نداشته باشیم،هیچی از صمیم قلب نمی تونه خوشحالمون کنه،یه چیزی که با تمام سادگی و کوچکیش می تونه به همه کارهامون معنا و رنگ و بو بده،و اون چیز.....چیزیه که هنوز به دستش نیاوردم.................... ؟

۴ نظر:

shima گفت...

salam:
gahi harcheghadr entezar mikeshim on etefaghi ke doost darim nemiyofte
va dorost dar mogheyi ke entezar nadari behtarin etefaghat rokh mide
pas omidvara bash to yeki az hamin rozha ke tavagho nadari ye roze khas bashe jazabtarin etefagh barat rokh mide
moraghebe khodet bash azize nadide
2009/10/31, 10:04:30 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

mandana گفت...

hello.
khaste nabashid
cheghad zahmat mikeshin shoma
azatun tashokor mikonam.
moafagh bashi.
love u forever
bye
2009/11/01, 03:01:48 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

مينا گفت...

براي من تقريبا يه روز خوب و خاص بود.عروسي يكي از فاميل ها بود كه مثل خواهرم دوستش دارم.
77/7/7 رو هم خوب يادمه.سوم دبستان بودم و معلممون تازه بعد از يه هفته اومد سر كلاسمون چون دخترش خارج بود و رفته بود پيشش.كاملا اون روز رو به ياد ميارم!
ايشالا 99/9/9 هم روز خوبي براي هممون باشه و تا اون موقع هنوز وبلاگ نويس باشيم و از اون روز هم تو وبلاگامون بنويسيم!
فكر كنم ديگه وقتشه براتون آستين بالا بزنيم نه؟D:
2009/11/01, 04:51:47 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

مرجان گفت...

سلام
الان يادم اومد كه منم ف ف رو يادمه كه همش مي گفت هبته هبته هبته هبت
يادش به خير واقعن.چه خوب يام مونده.اون موقع مدرس رو چه قدر دوست داشتم.بااينكه تو صنف نوجونا نبودم اما الاكي خودمو مي چسبوندم بهشون چون نيم رخ رو خيلي دوست داشتم.
2009/11/15, 02:50:08 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate