۱۳۸۶ دی ۱۲, چهارشنبه

عجب برفی باریده اینجا!جای همه تون خالی....به قول خودم وقتشه بریم برف بازی با دختر همسایه!....البته این فقط یه تیکه کلامه که از قدیم ورد زبونم بوده و هر کاری که می خواستم بکنم،ورزش،گردش،مسافرت می گفتم با دخترهمسایه!منتها به مروز زمان واکنش مادرم نسبت به این تیکه کلام صد و هشتاد درجه تغییر کرده....اون موقعها که به اصطلاح آدم بزرگ به حساب نمی اومدم،به محض این که اسم دختر همسایه رو می بردم(اسم که نمی بردم،فقط می گفتم دخترهمسایه)مادرم گوشهاش تیز می شد،همچین گردنش رو صاف می کرد و یه نگاه تندی تحویلم می داد که خودم حساب کار می اومد دستم و فوری دمم رو می ذاشتم روی کولم و از دید رسش دور می شدم....گذشت و گذشت تا به امروز که خیر سرمون مثلا مرد بزرگی هستیم،به هیچ ضرب و زوری هم نمی شه ما رو جای یه نوجوون و یا شاید حتی جوون(!) هم قالب کرد،ولی خب حالا مامانه تا لفظ دختر همسایه رو به زبون می آرم یه جوری امیدوارانه بهم چشم می دوزه،انگار منتظره من یه اسم از دهنم خارج شه تا زودی بره برام خواستگاریش کنه...ولی خب دختر همسایه همون قدر که در پونزده شونزده سالگیم فقط یه تصور بود،یه آرزو یا شاید بهتر باشه بگم یه ذهنیت بدون پشتوانه،الان هم هست...دختر همسایه ای که من می گم در واقع یه جور شعاره،یه دلخوشی برای زنده کردن حال و هوای دوره خوش و بی دردسر نوجوونی...وگرنه اگه قرار بود واقعا دختر همسایه ای در کار باشه که تا به حال صد بار دست همدیگه رو گرفته و رفته بودیم....بنده خدا مادرم،چند وقت پیشها که به شوخی گفتم برم سینما با دختر همسایه با یه لحن گلایه مند مادرانه ای گفت:تو هم که فقط حرف می زنی!پس کو این دختر همسایه؟....خب برام خیلی جالب بود که مادر مقتدر و همیشه سختگیرم بعد این همه سال از در دوستی با دختر همسایه در اومده باشه،حیف این نقطه چین همیشه خالی،هرگز نشده که پر بشه و مشخصا احساس می کنم که قرار هم نیست پر بشه...این حیفی که گفتم حسرت نبودها،باز بدو نرید بالا منبر نصیحتم کنید ها،ایشالا همه تون همسرانی پولدار و خوش تیپ گیرتون بیاد عشق دنیا رو ببرید و ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نذارید...خوش باشید بچه ها! ؟
راستی محض اطلاع اون دوستانی که منظور منو از سه حرفی شدن تو پست قبلی نفهمیده بودن،خب همون سنگ شدن یا میخ شدنه دیگه!البته یه واژه بی ادبانه هم می شه جای اون سه نقطه گذاشت که بنده به خاطر رعایت ادب از گفتنش معذورم...اصرار نکنید لطفا،وای مامانم اینا و آقای ادبیات هم خودتونید! ؟

۸ نظر:

eghlima گفت...

سلام
خوبی؟
نازی،گیر این سه نقطه ای؟؟
خوب پاشو یه دختر همسایه ای،همکاری،چیزی پیدا کن.
تا دل مامانیو خوش کنی!!
ایشالله!!!
فعلا بای تا های
2008/01/02, 09:57:08 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

saniya گفت...

salam farhad joon:
khoobi?
barat e-mail zadam!
ghose nakhor ma ham ba pesare hamsayamoon naraftim barf bazi!
fagaht poshte panjere ahe hasrat keshidim!
hanoozam javooni jedi goftam!ki be 30 salegi mige piri?!
bye bye
2008/01/02, 09:58:52 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

Unholly GuRl گفت...

تو نمی خوای دلِ مامانت و شاد کنی یعنی ؟!!!
2008/01/03, 07:01:08 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

eghlima گفت...

chera?
on hastam
2008/01/03, 10:37:23 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

eghlima گفت...

mailato chek kon!!!
2008/01/04, 11:56:14 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

hirodiya گفت...

to midoonesti ma hamsayehye shoma shodim aya?
oumadim pishe shoma!
manam dige rasman dokhtare hamsayatoon hastam.yadet nareh!
2008/01/05, 02:29:23 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

لیمو گفت...

سلام
وقتشه من برم برف بازی با پسر همسایه اینجا هم بعد از صحبت های فراونن که
با خدا داشتم برف اومد تووووووووووووپ
انشالله این سه نقطه هم پر بشه به زودی
مامانتونم از چشم انتظاری در بیاد
2008/01/07, 01:34:09 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

asali گفت...

salam farhad jan...
chizi nadaram begam ke ....
nemidoonam
hichy'
babaye
2008/01/07, 09:18:30 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate