۱۳۸۶ آبان ۱۷, پنجشنبه

چند وقت پیش من یه شیطنتی کردم و نصفه و نیمه حرفشو اینجا زدم و حالا می خوام مشروحش رو بگم....راجع به همون دختر همسایه مون کتی مارچ و قضیه شعر سلام سلام خاله بزغاله....جونم براتون بگه ما یه دختر در همسایگی مون داریم که من از وقتی یه دختربچه بود و لی لی و قایم باشک بازی می کرد دیده بودمش تا حالا که بزرگ شده و واسه خودش یه دختر نوجوون شونزده ساله اس...بسیار دختر سالم و پر شور و نشاط و ورزشکاریه و کاراکتر پسرونه هم داره و واسه همین اسمش رو گذاشتم کتی مارچ-اونهایی که سریال زنان کوچک رو دیده باشن و یا کتابش رو خونده باشن می دونن چرا چنین اسمی براش گذاشتم-اتفاقا عین کتی واقعی یه موی دم اسبی بلند و با نمک داره که وقتی با دوستاش بازی می کنه به یه حالت قشنگی توی هوا تکون می خوره،خلاصه به قول یکی از بچه ها دل همه تون آب یه دختر همسایه ای داریم بامزه و تو دل برو....چند وقت پیش که داشتم می رفتم سر کار،تصادفا کتی مارچ رو دیدم که داشت بدو بدو می رفت سرکوچه،روپوش آبی تیره مدرسه به تنش و کوله به دوشش و صورت خواب آلودش نشون می داد که خواب مونده،طفلی چنان می دوید انگار بهش گفته باشن چکت برگشت خورده!خلاصه همون طور که داشت می دوید متوجه شدم که دفتر یادداشتش از کوله اش افتاد زمین ولی خودش اون قدر عجله داشت که نفهمید،رفتم دفتر رو برداشتم و خواستم صداش بزنم که یهو اون خصلت شیطنت مدفون شده درزیر گذر سالهای ورود به بزرگسالیم عود کرد،یه فکری به ذهنم رسید و گفتم بذار یه شوخی کوچولو با این کتی مارچ شیطون بکنم،پس چیکار کردم؟با روان نویس قرمز و خیلی خوش خط صفحه آخر دفترش نوشتم"سلام سلام خاله بزغاله!حواست کجاست خاله بزغاله؟منو گم نکن خاله بزغاله!گناه دارم،خاله بزغاله!"...نوشتم و رفتم سر کوچه،دیدم کتی مارچ با یه حالت نگرانی گردن می کشه و نوک پا ایستاده و داره سر خیابون رو نگاه می کنه تا ببینه از سرویس جامونده یا نه،حواسش خلاصه به من نبود،یه پسر بچه مدرسه ای رو صدا زدم و گفتم این پونصد تومن ماله تو به شرطی که بری این دفتر یادداشت رو بدی به اون دخترخانومی که اونجا ایستاده و بهش بگی صفحه آخرشو بخونه،پسره اولش جا خورد ولی بعد لبخندی زد و مثل یه بچه خوب ماموریت رو انجام داد،من خودمو یه جا قایم کردم تا اگه احیانا کتی خواست کنجکاوی کنه نتونه منو ببینه،بنده خدا کتی مارچ طوری با چشمای گرد و درشتش و با یه آمیزه ای از تعجب،معصومیت،خجالت و نگرانی شروع کرد اطرافشو ورانداز کردن که یه لحظه دلم براش سوخت،ولی خب من و ایشون تقریبا به اندازه سن ایشون با هم تفاوت سنی داریم و هرچند حاج یونش فتوحی مشکلات اختلاف سن رو حل کرده ولی خب من بعید می دونم به اندازه حاج یونس خوش شانس باشم،بنابراین با خاطره ای خوش از شیطنتی نوجوانانه،رامو کشیدم و رفتم سر کار.................................................. ؟
پی نوشت:احیانا کسی هست که ندونه بازی خاله بزغاله چطوریه؟یه بازی دخترونه اس،دو گروه دختر مقابل هم می ایستن،یه گروه گرگه و گروه مقابل بزغاله،آواز می خونن و به همدیگه نزدیک می شن و بعد عقب می کشن،هر کسی عقب بمونه یا شعر رو درست نخونه باخته...بعید می دونم پسرا از این بازیها بکنن ولی خب از شما ها احتمالا چند نفری این بازی رو کرده،کسی هست که شعرش رو کامل به یاد داشته باشه؟

۱۱ نظر:

eghlima گفت...

سلام.
مي بينم كه كاري بس جالب ناك انجام دادي.
با شناختي كه من از يو دارم حاج يونس شاگرد شماست!!
خوش باشي.
فعلا باي تا هاي
2007/11/08, 10:41:03 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

asale baba گفت...

مممممم!! می دونی که شما دیگه بزرگ شدی؟ این کارا آخر و عاقبت نداره ها!! :دی
2007/11/08, 03:07:36 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

sajad گفت...

salam.man bare avale miyam inja.
ama fekr konam az in be bad ziyad biyam.khshhal misham shoma ham sari be man bezanid.
2007/11/08, 05:25:38 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

asali گفت...

salam,farhad jan....
kare ba mazey bood
dar vaghe bahal ham bood...
.
.
.
dar morede ketab chy kar kardin ...edamash ro naneveshty?

ta bad bedrood...
2007/11/10, 06:47:13 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

ثمانه اکوان گفت...

سلام . احساس پشت این نوشته ها را دوست دارم . درست مثل خود بچگی زیباست و ساده . باز هم میام .
2007/11/10, 05:10:53 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

فهیمه گفت...

یادش بخیر.همیشه دلم برای بچگیام و بازیهای خنده دارمون تنگ میشه مام خاله بزغاله بازی میکردیم اما کامل شعرشو یادم نمید
سلام سلام خاله بزغاله/علیک سلام خاله بزغاله./بچه داری خاله بزغاله/نه ندارم خاله بزغاله/پس اینا چین خاله بزغاله(بعد یادم نمیاد چی میگفتیم که گروه مقابل میگفت چندتاشو میخوای و میگفتن مثلا سه تا شو میخوام و بعد یار میکشیدن

ممنون بابته نوشته هاتون همیشه وقتی حالم قاطی پاطیه آرومم میکنن.قلمتونو دوست دارم.دوست دارم کتابتونو بخونم.امیدوارم یه روزی کتابتون چاپ بشه و مشهور بشید بعد من کلی کیف کنم و پز
2007/11/10, 07:58:59 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

فهیمه گفت...

dobare salam
ye khaheshi dashtam.kheyli delam mekhad ketabetono age mishe bekhonam manzoram dastaniye ke neveshtid.age albate emkanesh bashe.merc.kheyli dost daram bebinam dastanesh chiye o chetoriye albate age ejaze midin
2007/11/11, 12:02:06 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

abrebahar گفت...

salam deheeeee cheshme arezoo khanoomo door didi ha?!age behesh nagoftam!!!!!!!!!!!!!!!
ma ham az in baziya mikardim vali alan yadam ni chi bood sheresh!!
bale man oomadam shahre shoma etefaghan yadam rafte bood adres begiram vagarna mioomadam pishetoon vase arze adab!!!!!!!!!!!!!!!!
2007/11/12, 08:41:34 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

s r گفت...

ي واي آقا شما و اين شيطنتها آخ كه چقدر دوست دارم كه .................

حالا واقعا چند سالته . راستش رو بگو تا يه چيزي بهتون بگم.

منتظرم

از اين جور آدماي شلوغ خوشم مي آد خيلي زياد چون خودم يه آتيش پارم كه لنگه ندارم . تو دخترا و پسرا كسي تو شيطنت به پاي من نمي رسه.
2007/11/16, 01:38:22 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

abrebahar گفت...

salam nemikhay behem sar bezani ha????man montezere nazeretam
2007/11/24, 01:03:44 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate

abrebahar گفت...

salam bayad begam ke ba har kamenti ke mizari ye chize taze yad migiram va khaili khoshhalam .alan upam montazeretam age vaght kardi biya hatman
2007/11/29, 09:56:26 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate