چند سال پيش تو يه شركتي كار مي كردم،يادمه آخرين روزهاي حضورم در اونجا،مصادف شد با برگزاري يه جشن و قرار بود يه نمايش اجرا كنن و دنبال سوژه مي گشتن،من رفتم گفتم يه سوژه تو ذهنم دارم،وقتي براشون تعريف كردم گفتن آيا مي شه براشون اون رو بصورت متن در بيارم؟پذيرفتم و وقتي متن رو بهشون ارائه مي دادم گفتن آيا مي شه در اجراش بهشون كمك كنم؟پذيرفتم و وقتي نوبت به اجراش رسيد گفتن آيا مي تونم براشون اين نمايش رو كارگرداني كنم؟....سرتون رو درد نيارم،آخرش من شدم،نويسنده،كارگردان،بازيگردان و حتي بازيگر يكي از نقشهاي اون نمايش،اين كه چه مشقاتي در اين راه متحمل شدم و چه كارشكني هايي كه صورت نگرفت و انتقادهايي كه از گوشه و كنار بهمون سرازير نشد،بماند،ولي درنهايت حاصل كار بيشتر از اون چيزي كه تصورشو ميكردم خوب در اومد.اينو من نمي گم،تمام كساني كه نمايش ما رو ديدن،حتي اون مجري تلويزيوني معروف كه براي جشن اون روز دعوت شده بود،مي گفتن.و حتي حالا بعد چند سال،هر وقت بر حسب تصادف با همكاران سابقم برخورد پيدا مي كنم مي بينم هنوز اون نمايش تو خاطرشون مونده و با لبخند ازش ياد مي كنن......... ؟
حالا چرا اينا رو گفتم؟چون معتقدم در انجام هر كاري،به خصوص اگه اولين بارت باشه مشكل هست،سرزنش و سركوفت هست،شكست هم ممكنه باشه،ولي اين جور چيزا نبايد منجر به عقب نشيني مون بشه،اگه به كارت اعتقاد داشته باشي،اگه باور داشته باشي كه در مسير درست قرار داري و خودت هم نگاهت رو به بالا باشه و بالا رو نشونه رفته باشي،كوه هم جلو دارت نخواهد بود،اينا شعار نيست،بهش رسيدم كه اينو مي گم،اون نمايش هر چند چيز شگرفي نبود ولي من با به انجام رسوندنش دست كم به خودم ثابت كردم كه با تلاش و جديت مي شه يه چيزي رو كه در حد فكر و خيال بوده به واقعيت تبديل كرد.هر چيزي رو كه در اطرافت مي بيني،روزي فقط يه خيال بوده،از انتقاد نبايد ترسيد،به قول نويسنده رمز داوينچي،مهم نيست ديگران در مورد كتابم چي مي گن،مهم اينه كه داره در موردش صحبت مي شه... ؟
هرچي بيشتر سختي ببينيم آب ديده تر مي شيم،براي موفق بودن لازم نيست از مرتبه هاي خيلي بالا شروع كنيم،موفقيتهاي كوچيك اما پي در پي،زمينه ساز موفقيتهاي بزرگ در آينده خواهند بود،براي موندگار شدن لازم نيست جنگ و صلح يا بينوايان بنويسي،مي توني شاهزاده و گدا بنويسي و جاودان بشي،و يا لازم نيست هفت جلد هري پاتر بنويسي،مي توني يه جلد شازده كوچولو بنويسي و بميري ولي مطمئن باشي كه اسمت تا ابد تو ذهنها باقي مي مونه.شهرت كسب كردن زياد سخت نيست،مشهور موندن هنره،اگه منتظري همه بيان به خاطر يه كاري تشويقت كنن،همون بهتر كه اون كار رو هرگز انجام ندي،چون همونهايي كه اين قدر راحت تشويقت كردن،يه روزي به همون راحتي زبون به انتقادت باز مي كنن.من يه چيزي رو از نويسنده معروف مونت گومري-كه اگه خدا خواست و روزي به جايي رسيدم خودمو مديونش مي دونم-ياد گرفتم،اونم همين يه جمله است:هرگز تسليم نشو!........ ؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۷ نظر:
سلام دوست من ... اميدوارم كه خوب و خوش و سر حال باشي ... دوست من فكر نكن كه مني كه دارم نوشته هات رو ازش انتقاد مي كنم با تو دشمني دارم ... نه عزيز ... مظمئن باش كه به خاطر خودت هست ... بازم دارم بهت مي گم كتاب (( بي سياست )) رو حتما بگير و بخون ... مطمئنم كه بهت كمك مي كنه ... و اين كه مطمئنم مي فهمي كه فاصله نويسنده با نويسنده چقدره .... من خودم طرفدار نويسنده ها هستم و خيلي هم از نوشتن خوشم مياد ولي سبكت واقعا خوب نيست ...بهتر بود يه سبك بهتر و جديدتر رو انتخاب مي كردي ...يه طرح نو تر چيزي كه خودت هم ازش لذت ببري و وقتي كه خودت هم اون نوشته رو مي خوني خودت خسته ن
sovdagar | 04.30.06 - 10:44 am |
خودت خسته نشي ... ولي متاسفانه توي كشور ما رسم بر اين شده كه اكثريت دارن يه راه مشخص رو مي رن و همه هم مثل هم دارن مي نويسن ... بهتره يه سبك جديد براي نوشتن انتخاب كني ... و من مطمئنم كه مي توني موفق باشي ... هميشه بهتره يه نوآور باشيم تا اين كه يه دنباله رو ...پس دنبال يه سبك جديد براي داستان ها باش ....
sovdagar | 04.30.06 - 10:46 am |
سبكي كه در اون كتاب كه من گفتم خودت مي فهمي .. مي بيني كه ميشه از چه چيزايي سوژه درست كرد ... راستي دوست من اينو هم بهت بگم كه خودت يكي از اون نفراتي بودي كه تا الان خيلي خيلي زيا نوشته هاي من رو نقد كردي و ازش خيلي حرف زدي ... موفق و شاد باشي ...يا علي
sovdagar | 04.30.06 - 10:48 am |
سلام ... قبول مي كنم ... ولي بهم بگو كه چه وقتي براي نوشتن مي خواي ؟ ... و اين كه داستان ها چند خطي باشه ؟ ... من قبول مي كنم ... راستي داستان ها بايد با يه نوع نو آوري باشه .. مثلا جنگ و صلح مي تونه بين دو تا شي باشه .و شاهزاده و گدا رو تو مي توني از حيوانات انتخاب كني و مثل نوشته هاي ديگه نباشه ... در مورد نقد كردن نوشته هام نمي گم كه كجا ولي اون نوشته ها به اسم يه نفر ديگه بود ...و من به جاي اون مي نوشتم و تو هم در موردش نظر مي دادي ...موفق باشي ... منتظر ادامه ي حرفات و جواب سوال ها هستم...يا علي
sovdagar | 04.30.06 - 12:48 pm |
سلام خوبي ؟ زيبا مثله هميشه بازم موافقم .....اره هرگز تسليم نشو ....خيلي جالب بود
موفق باشي و يا علي
mosafer | Homepage | 04.30.06 - 3:50 pm |
سلام اينجا چه خبر واقعا ادم ميمونه؟
اخه هر كي واسه خودش يه سبكي داره ؟
سوداگر عزيز دوست نداري ميتوني اينجا نياي ؟ تو كه نميتوني نظرتو به زور بقبولوني به اين اقا ميتوني؟ شما كه ادعات ميشه از نويسندگي بايد انقد فهميده باشي كه بايد به نوشته هاي يه نويسنده احترام قائل بود هر چقدم يه انسان بد بنويسه ولي ارزش داشته واسه خودش واسه ديگران ؟ شما هم درست نيس كه اينجور بگي
maryam | 04.30.06 - 3:56 pm |
سلام خوبي منم موافقم با هات ادم بايد از يه جا شروع كنه ولي خب خيلي ناراحتم كرد اون كسي كه اينجور انتقاد كرده منظورم سوداگر هست مگه شما حسودي
نيا خب مگه مجبوري اگه تو خوشت نميا ما خوشمون مياد بهترم هست ديگه اينورا نياي كسي كه دعوتت نكرده اينجور جو اينجا رو خراب نكن ما كلي حال ميكنيم با اين نوشته ها
مريم | 05.01.06 - 3:14 am |
ارسال یک نظر