۱۳۸۴ فروردین ۲۶, جمعه

نمي دونم اين معبد هنوز هم مراجعه كننده داره يا نه،من كه حس مي كنم تك و تنها شدم،به جز خواهر جونم،اشك كوچيكه،مثل اين كه هيشكي ديگه گذرش به اين دور و برها نمي افته...خب البته،من هم مدتي هست كه هيچ مطلب جديدي نمي نويسم......بلاگم هفته پيش يكساله شد،به پشت سرم كه نگاه مي كنم و اين يكسال رو مرور مي كنم مي بينم چقدر از اين شاخ به اون شاخ پريدم!بهانه خلق اين بلاگ آرزو،بانوي كوچكي بود كه با رفتنش و تبديل شدنش به يك رويا،باري رو روي دوشم گذاشت كه من فكر مي كردم سنگينيش تا صد سال از روم برداشته نشه،اوايل چقدر با سوز و گداز و پر شكايت مي نوشتم...اما حالا،با سپري شدن دوران بحران و طبيعي شدن حالم،كم كم از غم پروري و آيه ياس خوندن و در سوگ گذشته ها گريستن فاصله گرفتم و حس مي كنم حرفهام بيشتر حالت فلسفي و عقلايي گرفته...خب،خب!چپ چپ نگام نكنيد!نگفتم كه حس مي كنم علامه دهر شدم كه...ولي مي دونيد دوستاي خوبم،حس مي كنم عشق آرزو،بهونه اي شد كه من به چيزهاي تازه اي در زندگي دست پيدا كنم،افق جديدي تو ذهنم باز شد،يه سري چيز از دست دادم ولي در عوضش خيلي چيزهاي ديگه به دست آوردم...از جمله همين دوستاي خوبي كه الان دارم و تا قبل از اين حتي از وجودشون با خبر نبودم...دوستاي خوبي مثل اشك كوچيكه نويسنده با ذوق،پانتي روشن فكر و با اون جملات حكمت آموزش،هيواي شاعر با اون طبع لطيفش و حتي فاطيما،خواهر كوچولوي دل نازكم كه از دستم رنجيد چون شايد باهاش از هر كس ديگه جدي تر حرف زدم...ولي مي دونيد دوستان،هيچ يك از حرفهاي من چه خوب،چه بد،از روي غرض و يا با نيت جواب دادن به كسي نوشته نشده...من سعي كردم در اين دنياي مجازي،كه آدم مي تونه در نقاب هر كسي ظاهر بشه،صادق و بي ريا باشم...حتي اگه در دنياي واقعي اين جوري نبودم،سعي كردم اينجا رو پاك نگه دارم،براش حرمت قائل بشم،چون همون طور كه اول هم گفتم،باعث و باني احداث اينجا،و در واقع انگيزه برپايي اين بلاگ،كسي بود كه من بيشترين احترام،ارزش و علاقه رو براش قائل بوده و هستم...آرزو،حتي فكرش رو هم نمي كردم در دوري از تو هم اين همه فايده نصيبم بشه...هرچند كه بقول يكي از دوستاي صميميم،هيچ چيز جاي خالي تو رو پر نخواهد كرد،ولي اگه غضه دوري از تو رو بگذاريم كنار،كه دارم بهش عادت مي كنم و باهاش كنار مي آم،بايد اعتراف كنم كه كلي مطلب جديد و ارزشمند از قبل تو و فكر كردن به تو ياد گرفتم....احساس متعالي دوست داشتن،و اين كه يه نفر رو خيلي پاك و قلبي و با حسن نيت دوست داشته باشي،و سعي كني در همه حال اونو مقدس بشمري،تجربه اي بود كه هرگز تا به حال به اين خوبي لمس و دركش نكرده بودم...من سعي كردم قدر شناس باشم،به خودم گفتم اين احساس بي پاسخ مونده رو هدر ندم،نذارم خاك بخوره و به فراموشي سپرده بشه،بذار تا هنوز از ارزش نيفتاده اونو خرج انجام كار ديگه اي بكنم،يه كار خوب و پسنديده،يه كاري كه همه رو راضي و خوشحال كنه و به خاطرش دعام كنن...آرزو،هيچ مي دونستي وقتي يكي بهم مي گه دستت درد نكنه كه اين كار رو انجام دادي،من چقدر احساس رضايت مي كنم؟چون حس مي كنم نه تنها به اين ترتيب عشقي كه بهت داشتم و اون رو سرمايه انجام اون كار كرده بودم،براي چندمين بار حقانيتش بهم ثابت شده،بلكه معتقدم از اين طريق غير مستقيم باعث شدم دعاي خيري به سوي تو روانه بشه...به خودم مي گم فلاني،اگه نتونستي عاملي بشي براي خوشبختي و سعادت آرزو،دست كم كاري كردي كه ديگران در حقش دعا بكنن و به اين ترتيب غير مستقيم بهش خير رسوندي،پس تو حقيقتا دوستش داشتي و همچنان سر اون حرفت هستي كه گفته بودي من هميشه براي موفقيتت دعا مي كنم و هر لحظه و در هرجا،اگه خبر خوبي از تو بهم بدن،انگار كه بهترين هديه دنيا رو بهم دادن....آره،من براي سلامتي و موفقيت و سعادتت دعا مي كنم آرزو،چون تو بهم بهترين چيزها رو بخشيدي..........خب دوستان،قبل از اين كه برم،بگم كه من براي مدت يكي دو ماه اين ورها پيدام نخواهد شد،يه ماموريت كاري بهم خورده كه هرچي سعي كردم ازش قسر در برم نشد كه نشد!حتي به خاطرش با مديرم دعوام شد و اون نه تنها منو به علي آباد كتول تبعيد كرد،كه محل كارم رو هم تغيير داد!ولي خيالي نيست،اين مدت به زودي سپري مي شه،مثل خيلي از دوره هاي ديگه،مهم اينه كه آدم اميدواريش رو در هر شرايطي حفظ بكنه،من كم كم دارم متقاعد مي شم كه وقتش شده كه يه تصميم بزرگ بگيرم،يه تصميم كه شايد نقطه عطفي در زندگيم محسوب بشه...نه نه!خبري از ازدواج مزدواج نيست،من فعلا كلي كار دارم تا به اونجا برسم....مي دونيد،بعد شيش هفت سال كه از ليسانس گرفتنم مي گذره،هوس كردم دوباره ادامه تحصيل بدم،اين بار تا آخرش مي رم...تا دكترا...هنوز تصميم قاطع نگرفتم،بايد يه چيزهايي رو اول سبك سنگين كنم...ولي كافيه به نتيجه برسم،هيچ چيز جلو دارم نخواهد بود....براي همه آرزوي موفقيت دارم،به يادتون هستم و براتون دعا مي كنم...به اميد ديدار و در پناه خدا.

۷ نظر:

ashk kochike گفت...

salamalekom jenabe doctooooorrrrrrrrrrr....baba eyval mikhad edame tahsil bede daste rastet ro sare chape man !!! khili falsafi shodiyaaaaaa khodemonim age arezoo inja ro bekhone akharash az khodesh naoomid mishe...just kid...adam hamintoori hamishe hamintoori bod niyaz dare ke chizhayo to amaghe ghalbesh negah dare ama dar zahaer faramosheshon kone...HICH CHIZ TAMA NASHODE BOD HICH PAYANI BE RASTI PAYAN NIST CHE KASI MITAVANAD BEGOUAD TAMAM SHOD VA DOROGH NAGOFTE BASHAD??? " MAN OU RA FARAMOSH KARDAM" in jomle marekast va baraye to ham mesdagh dare pishnehade mikonam age ketabesho nakhondi ba ye shokolate talkh bara tavaloodet befrestam :D.....omidvaram to hame marahe zendegi o karit movafagh bashi PESARAM
ashk kochike | Homepage | 04.16.05 - 4:01 pm |

yasaman گفت...

neveshtehat kheili ghashangan.montazere neveshtehaye badit hastam.goodluck
yasaman | 04.16.05 - 7:25 pm |

hoda گفت...

bayad bekhonam bad nazaramo begam
hoda | Homepage | 04.17.05 - 4:05 pm |

hoda گفت...

mardam sobhi migoft " ajab mosem delgirist " man be oo goftam " zendegani sibist gaz bayad zad ba poost " salam be baradari ke eshghesh mesle harfash pake . aval az hame bayad begam vaghti nabashi , dele man baraye harfaye manteghi va zibat tang mishe , vase eshghe khalesanat be arezoo va khili chizai ke boodanet behem amookht . khoshalam ke bahat ashna shodam . doroste ke zendegi khaili vaghta motabeghele mayle ma nist ama midooni dalilesh chiye . dalilesh faghato faghat eshtebahate khodemone . chon toye arzesh gozari adamhaye doro baremon dochare eshtebah mishim . omidvaram az in marhale ham mesle hamishe sar boland biroon biyai . manam mesle to daram say mikonam rahamo peyda konam va tahsil behtarin farda ro baraye tak takemon misaze . man ham hamishe be yade shoma hastam va barat doa mikonam . say kon zood bargardi ke ma montazeret hastim . khoda hafez va negahdaret bashe . " Na , vasl momken nist . hamishe faselei hast . dochar bayad bood va eshgh sedaye faselehast . sedaye faselehai ke gharghe ebhamand " paydaro sarfaraz bashid
hoda | Homepage | 04.18.05 - 5:14 am |

pantea گفت...

midunam man vaghean bi marefatam...ama taghsire khodam nist...saram vaghean shulugh shod yeho...omidvaram beloget 100 sale she...hamasho khundam ama ye bar ke forsat ziad dashtam ye chizayio hatman bayad barat benevisam...take care
pantea | 04.22.05 - 5:41 am |

پیام گفت...

سلام
سلمان رشدی درباره ی تسلیمه نسرین نویسنده ی مطرود الجزایری میگه : مردم کشورت به تو میگویند سلمان رشدی مؤنث و از تو نفرت دارند و تو حق داری از این نام گذاری برنجی و ناراحت شوی و حتی گریه کنی، اما در پایان باز این حق را هم داری که سلمان رشدی مونث نامیده شوی! ....نمیدونم چرا وقتی این تک گوئی سلمان رشدی با تسلیمه نسرین را میشنوم از آن لذت میبرم! با اینکه شاید از خود سلمان رشدی بدلایلی خوشم هم نیاد... جای دیگه سلمان رشدی درباره ی سفرش به زادگاهش هند پس از یک دهه ممنوع الورود بودن میگه : هند گویا دیگه من رو نمیخواد، من این رو در اع
پیام | 04.24.05 - 5:16 pm |

پیام گفت...

هند گویا دیگه من رو نمیخواد، من این رو در اعماق چشمهای هند و پشت هزاران ظاهرسازی و خوش آمد گوئی های دروغین میبینم... میبخشید اما سلمان رشدی اینجا به یک خودآگاهی بی همتا رسیده، همون چیزی که خیلی زاهدین و اهل عبادت شاید بهش نرسیدن
www.dastankadeh.blogspot.com
پیام | 04.24.05 - 5:17 pm |