۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

بازگشت من

یاآلاه!من برگشتم،کسی نیست؟
دیروز وقتی بعد از دو هفته توی تخت خودم دراز می کشیدم احساس کردم که هیچ جایی به اندازۀ اونجا برام راحت و خواستنی نیست،واقعا دلم براش تنگ شده بود...
سفر خارج خیلی خوب بود،بهتره بگم عالی بود،سوئیس کشوری زیبا و آرامه با هوای تمیز و لطیف و مناظری چشم نواز که آدم فقط توی کارت پستال ها نمونه شو می بینه،در یک جمله اگه بخوام توصیف کنم باید بگم که بهشت رو پیش از مرگ دیدم...همون صحنه هایی که از سریال بچه های کوه آلپ در خاطرم بود،مراتع وسیع و گاو های زنگوله دار و خونه های ویلایی شیروونی دار،همه و همه صورت واقعی به خودش گرفته بود،همین طور به اطراف سر می چرخوندم و دنبال آنت و لوسین بودم که بدو بدو از بالای تپه ای سر دربیارن....زیبا بود،خیلی زیبا....
آلمان به قشنگی سوئیس نبود ولی خب نظم و ترتیب و بزرگیش مجذوبت می کرد...همون طور که انتظار داشتم قیمت وسایل صوتی و تصویری اغلب از ایران پایین تر بود و این جانب اقدام به خرید یک دستگاه هندیکم و دوربین آخرین مدل کردم و نسبت به تهران چیزی در حدود صد الی صد و پنجاه تومن روی هر کدومش سود کردم...باور نمی کنید؟حق دارید،اینجا تحت اسم گارانتی و چه و چه پول های یامفت زیادی ازت می گیرن و یه قرون خدمات نمی دن در حالی که اونجا وقتی خرید می کنی یه فیش دستت می دن و می گن هر وقت خواستی برگردی مملکتت،این برگه رو توی فرودگاه نشون بده و ده درصد پولی که پرداختی رو پس بگیر،چون این مبلغ در واقع مالیاتی است که ما از شهروندانمون می گیریم و شامل شما نمی شه...ببین چه با صداقتن؟اینجا بود یه پولی هم زورکی ازت می گرفتن،مثل عوارض خروج از کشور که به حول و قوه الهی حالا شده نفری پنجاه تومن!
و اما من بامداد دوشنبۀ پیش مراجعه کردم و بلافاصله پشتش رفتم سر صحنه فیلمبرداری در بهشهر...تجربه خوبی بود،البته متاسفانه فیلمنامه تغییر کرده و چیزی که ما بازی کردیم عملا با اونچه من نوشته بودم تفاوت داشت،ولی خب چاره نبود و من به رغم این که فیلمنامه جذبم نکرد،ولی ایفای یکی از نقش های اصلی رو که روبروی شراره رخام بازی می کنه به عهده گرفتم...البته صحنه های من و خانوم رخام در تهران فیلمبرداری خواهد شد و ما در بهشهر بیشترصحنه های نبرد رو فیلمبرداری کردیم که باز متاسفانه به دلیل محدود بودن بودجه و عدم امکان استفاده از امکانات و بازیگرای حرفه ای،به اون قشنگی که در ذهن داشتیم در نیومد،ولی روی هم رفته بد نبود،یه صحنه ای بود که استادم برای نجات دختر ربوده شده اش به ویلای آدم ربا ها نفوذ می کنه،طراحی اتفاقات رزمی شو خودم به عهده گرفتم و استادم فن ها رو برنامه ریزی کرد و روی هم رفته یکی از صحنه های قشنگ فیلم شد...در ضمن من در فیلم با مصطفی اعلایی و فیروز سلیمانی(از قهرمانان پرورش اندام کشور)همبازی شدم که لطف خاص خودشو داشت...روی هم رفته بد نبود،هرچند من دفعه بعد تا هزینه کافی برای اجرای کار نباشه و عوامل همگی حرفه ای نباشن دیگه در هیچ فیلمی بازی نمی کنم!(حالا یکی نیست بگه تو رو خدا بیا بازی کن!) چون که کسر بودجه عملا دستت رو برای تولید یه کار خوب می بنده و نتیجه چیز آبرومندی در نمی آد،در هر صورت ما تمام تلاشمون رو به کار گرفتیم،خونواده استادم،خواهر ها،برادرها و حتا همسرانشون دست به دست هم داده بودن و این همدلی باعث شد هر یک از ما فی سبیل الله ولی با تمام قوا کار کنه....بی صبرانه منتظر هستم تا نتیجه کار رو ببینم،البته به دلیل این که صحنه های من(چه مبارزه و چه دیالوگ)دیر وقت و حدودای سه صبح فیلمبرداری شد و من رسما اون ساعتها خواب تشریف دارم،به اون خوبی که می خواستم از آب درنیومد،خصوصا صحنه نبرد که من با یکی افتاده بودم که قادر نبود روی حرکاتم واکنش خوب نشون بده و اجرام هدر رفت....در هر صورت این هم خاطره ای بود که به مجموعه تجربیات زندگیم اضافه شد و بدون شک سال ها بعد که بهش مراجعه کنم خواهم گفت یادش به خیر!
کلا خیلی اتفاقات در این سفر خارج و شمال رخ داد که اگه بخوام تعریفشون کنم خودش یه رمان چهارصد صفحه ای می شه قد همون آواز درنایی که نوشتم....فقط بگم که خوب بود،ایشالا قسمت شما!
پی نوشت:کی بود می گفت عمری این کار فیلم شما سر بگیره؟هنوز اینجا می آد تا ببینه حدسش غلط در اومد؟به قول رابینز هیچ وقت به رویاهای کسی نخند چون کسی که رویا نداره در واقع زندگی نداره!...
خب دیگه واسه امروز بسه،بچه های خوبی که بودین؟ در نبودم مامانو اذیت نکردین؟آفرین،نفری یه شکلات سوئیسی پیشم مهمونید،فقط هل ندید که به همه تون می رسه...تا پست بعدی،حق نگهدارتون!

۷ نظر:

برکه گفت...

سلام خوش اومدیییییییییی.آخ جون سوغاتیییی.چشم کلاس به چشم.والا من یه آدم بدنساز میشناسم که امسال اول شد تو ایران و ازون آدمهای بادکنکی نیست ولی متاسفانه آقا هستن ایشون.

Unknown گفت...

salam mard....chetori????....shoma K sms o cm daD k man naDam???ha??? pas hesaB khosh gozashte...soghaT ...soghaT.....soghaT mikham man yallaaa........

samira گفت...

بابا آخه شما کلاست خیلی بالا رفته. سوئیس میری فیلنامه مینوسی فیلم بازی می کنی دیگه من کجا شما کجا! آشنایی ما مال زمان فقیریت بود :دی
ولی برای خریدهایت بهت تبریک میگم. منم قضیه دوربین خریدنم را نوشتم!

مرجان گفت...

من چند وقته نیومدم اینجا!!!
شرمنده کنکور و این فیس بوک نمیذاره من زیاد به وبلاگ سر بزنم
چقدر کار کردی تو این چند وقت!
ایشالا همیشه همیشه موفق باشی!یعنی میگی منم برم سوییس؟(حالا انگار واسم دعوت نامه فرستادن:)))

فرناز گفت...

به به فرنگ رفته برگشت به وطن
خوب ميبينم كه حسابي خوش گذشته خوشحالم كه برنامه هات به خوبي پيش ميرن
راستي كي فيلمتونو پخش ميكنن؟؟؟
هر موقع زمانش بود خبرمون كن تا ببينمت

ليمو گفت...

شكلاتهمن كوووووووووووووووووش هان؟
دادين به يه نفر ديگه واقعا كه من شكلاتممو ميخوام
پس خوش گذشت منم به شدت موافقم هيچ خونهاي خونه آدم هيچي اتاقي اتاق خودت و هيچ تختي تخت خودت نميشه

ندا گفت...

salammmmm. residan bkhir. omid varam khosh gozashteh bashe .soghati man mahfoz bashe ta breaM SAFAR va bargardam.vebloget hesabi boye farang mide!!bi sabrane montazere dodanet filmet hastam