چند وقت پیش یاد لاحره افتاده بودم...البته اسمش راحله بود و من روی حساب یه ماجرایی(که قبلا تعریفش کردم)بهش می گفتم لاحره...دختر جالبی بود...جزو اولین خواننده های وبلاگم..اون و فاتیما...فاتیما که مثل من دوره خود سرویس کنی می دید ولی این لاحره از اون زرنگ ها بود...خیلی هم اعتماد به نفس داشت و به نسبت سنش زرنگی هایی می کرد که خوشم می اومد...استاد مسلم پیچوندن بود...نوشته هاش هم طعم خاصی داشت...در عین کوتاه بودن یه طنز جالب و فاخری درش نهفته بود...یه مدتی هم به سرش زده بود داستان دنباله دار می نوشت که نمی دونم چرا یهو ول کرد...کارش بد نبود....خلاصه یادش افتاده بودم و رفتم اولین پستهای وبلاگشو که برمی گشت به اواخر سال هشتاد و دو خوندم...البته اون یه وبلاگ قدیمی تر داشت مال سال هشتاد و یک که آدرسشو گم کردم...چه اتفاقاتی براش در سن نوجوونی افتاده بود...اگه چاخان نگفته باشه باید بگم برای اون سن خیلی زود بوده....یه نگاهی به کامنت دونیش کردم...چه دایناسورهایی رو پیدا کردم که نسلشون منقرض هم شده بود مثل ژینوس....خیلی برام جالبه که امثال ژینوس و لاحره جزو اولین وبلاگ نویس های ایرانی بودن و موقعی که من شروع کردم به نوشتن اونها دست کم دو سال بود که می نوشتن اون وقت حالا همه شون رفتن و فقط من موندم....من در همون خونه ای که باهاش شروع کردم....یادش به خیر،پانتی هم از اون وبلاگ نویس های معترض بود،اکثرا هم برای دل خودش می نوشت و در کامنت دونی شو می بست،رفت انگلستان که دکترا بگیره،ژینوس انزوا طلب شد،فاتیما مثل من خوددرگیری مزمن پیدا کرد،لاحره هم یهو بی خبر رفت....می گن رفته آلمان،ولی خب توی هیچ اجتماع مجازی پیداش نکردم....فکر نمی کردم وبلاگ و کلا دنیای مجازی هم مثل زندگی واقعی باشه...یعنی همه موقت باشن....یه نگاه به لیست اسامی گوشۀ وبلاگم که می کنم می بینم چه کسانی بودن که همیشه بودن و به همدیگه سر می زدیم و خیلی باهم خوش بودیم و حالا رفتن و اسامی شون رفته جزو لیست فراموش شده ها...اتفاقا مدتیه که حس می کنم باید چند اسم دیگه رو هم اضافه کنم،چون نه خبری ازشون هست و نه به پیگیری هام جواب می دن....در هر صورت دنیا کوچیکه،همین چند وقت پیش تصادفا یکی از بچه ها رو که مشتری وبلاگش بودم( سه سال قبل) توی مسنجر پیدا کردم،مدتها بود که چراغش توی لیستم خاموش بود و خب شاید قسمت بود که وقتی بعد چند سال اومده بود آیدی شو چک کنه من اون موقع آنلاین باشم،منو که به جا نیاورد،نشونی هم دادم چندان توفیری نکرد،فقط تنها حسنش این بود که گفت سعی می کنه به وبلاگم سر بزنه....خب باز جای شکرش باقیه...یکی از ارواح گم شده دوباره استحاله شد...... ؟
عیبمه یا حسنم نمی دونم...ولی من هیچ کس رو در زندگیم فراموش نکردم...چه خوب چه بد....ممکنه مراوده ام باهاش قطع شده باشه ولی خاطراتش به یادم مونده....من حتا هم بازی سه سالگیم رو که غزاله نامی بود و روی دستش ماه گرفتگی داشت فراموش نکردم!نمی دونم،ولی گاهی این حضور ذهنها درد آور می شه،خصوصا وقتی ببینی همه رفتن و فقط تو موندی....باز دارم تنها می شم،دنیای مجازی هم دیگه قادر نیست دلگرمم کنه(الان این اس آر باشه می گه ازدواج کن،یه وقت از این حرفها نزنی که بد کلاهمون می ره توی هم!)....اهل چت به اون شکل نبودم و نیستم،ولی خب وجود بعضی ها برام خیلی ارزشمند بود....امیدوارم هر جا هستن موفق و سلامت باشن.....به یاد لاحره یه صلوات ختم کنید! ؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
سلام.ممنون از نظرتون
راستش منظور من از اين كه ديگران راجع بهمون چه قضاوتي مي كنن چيزاي خيلي سطحي بود مثل خوش برخورد بودن و كمك حال بودن و بدجنسي نكردن و اين چيزا.وگرنه منم معتقدم كه تو كاراي ديگه مثل تحصيل و شغل و ازدواج و اينا آدم بايد به سلايق خودش فكر كنه چون همش آخر آخر به خودش بر مي گرده و سود و ضررش مال خودشه.امااعتقاد دارم توي كارايي كه ممكنه به ديگران مربوط بشه بايد حتما به نظر بقيه توجه كرد.البته خيلي سخته كه توي همين كاراي شخصي آدم كاملا بتونه ديگران رو نديده بگيره.من كه خيلي كم تونستم اينطور باشمD:
موفق باشين
2009/07/25, 12:20:48 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate
man miyam bavar kon, hameye posthato mikhoonam vali chand vaght bood nemitoonestam baraye webloget nazar bedam. masalan hamin matlabeto 2 rooz pish khoondam
2009/07/27, 09:39:09 ق.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate
سلام
ممنون كه بهم سر مي زنيد.اسم شاعر رو زير شعر نوشتم.نسيم شمال.البته اسم مستعارشه و الان يادم نيست اسم واقعيش چي بوده.مال همون دوران مشروطيت بوده.
آره خوب منم به خاطر حال و هواي اين روزا گذاشتمش تو وبم.تاريخ تكرار مي شه ديگه.شعراي 100 سال پيش الان مصداق پيدا كرده(متاسفانه)
2009/07/27, 05:26:51 ب.ظ– Flag – Like – Reply – Delete – Edit – Moderate
ارسال یک نظر