۱۳۸۳ اردیبهشت ۲۹, سهشنبه
وای آرزو ......آنژین شدم! بدهم شدم! حالا می گی چیکار کنم؟ دکتر بهم هم آمپول داده و هم قرص....یکی از آمپولها رو که همین امروز نوش جان فرمودم و دومی هم ایشالا فردا....قرصهامم خوردم، ولی حالم هنوز خوب نشده.....آرزو، می یای ازم پرستاری کنی؟ باور کن تو اگه باشی من زود زود خوب می شم...قول می دم! یادمه وقتی در بچگی تفتفو آبله مرغون گرفت، تو اونقدر بهش سرزدی و جویای احوالش شدی که خودتم آخر سر ازش گرفتی....ولی من نمی خوام تو ازم بگیری،بنابراین همین که بدونم واسه سلامتیم دعا می کنی برام کافیه.....دوستت دارم آرزو
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر