منبر امروز ما اخلاقی فلسفیه،همون اول گفتم تا اونهایی که حالشو ندارن نخونن!
چند روز پیش یه مقاله توی همشهری خوندم راجع به روراست بودن با خود...نویسنده در قالب اعترافات خیالی یک زن/مرد که زندگی مشترکش در مرز فروپاشی است،به واکاوی دلایل این موضوع پرداخته و نتیجه گرفته بود که اغلب مشکلاتی که ما فکر می کنیم منشاء اش دیگرانن،در واقع از خودمون سرچشمه می گیره...نمی دونم تا به حال با افرادی برخورد داشتید که در توصیفشون می گن طرف خیلی فیلمه؟...همیشه از خودم می پرسیدم چرا این جور آدمها این شکلی رفتار می کنن و آیا این کارشون عمدیه یا سهوی؟...با کمی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که همۀ ما در دوران بچگی،ایفای نقش رو در قالب مامان بازی و دیگر بازی های من در آوردی تجربه می کنیم و این مسیری است که طی می کنیم تا شخصیتمون شکل بگیره و به مرور از قالب تقلید از بزرگترهامون خارج بشیم و شخصیت خودمون رو بروز بدیم،از اینجا به بعده که ممکنه ما بدون اون که متوجه باشیم به این نقش بازی کردن ادامه بدیم،شاید هم اوایلش آگاهانه باشه و برای امتحان کردن و فرضا لذت بردن،ولی کم کم جزو عاداتمون می شه و موضوع جایی بغرنج می شه که ما غرق نقشمون بشیم و امر بهمون مشتبه بشه که همونی هستیم که زمانی اداشو در می آوردیم...برگردیم به موضوع اون مقاله ای که اول بحث بهش اشاره کردم،یکی از جملاتی که خیلی روم تاثیر گذاشت این بود"برای این که طرف مقابلم رو وادار کنم مطابق میلم رفتار کنه مظلوم نمایی می کردم!"...خودم شخصا بارها به افرادی برخوردم که چنان تصور غلطی در مورد خودشون داشتن که فکر می کردن سزاوار همه گونه تایید و همراهی از جانب دیگرانن،کوچکترین انتقادی رو در مورد خودشون نمی پذیرفتن و با شلوغ بازی سعی داشتن به همۀ عالم ثابت کنن که مظلوم ترین موجودات روی کرۀ زمینن...جالب اینجا بود که ادعا می کردن بدی های هیچ کس رو بهش تلافی نکردن و همه رو بخشیدن،در حالی که اگه کمی پای حرفهاشون می نشستی کاملا به این نتیجه می رسیدی که اونها به هیچ کسی رحم نکردن!و از اون جالب تر موقعی بود که قبول می کردن اشتباه کردن و فرضا می خواستن عذرخواهی کنن ولی دلجویی شون هم در قالب حرکت رو به جلو و مدیون کردن تو بود!!....
چی می شه که یه نفر به این مرحله از خود بزرگ بینی(شاید واژۀ کاملی برای بیان این جور افراد نباشه)یا بهتر بگم خود متمایز بینی می رسه؟غیر از اینه که در نقشی که بازی می کرده جوری غرق شده که خودش هم باورش شده؟
لابد حالا می گید که چی و راه حل چیه؟خب من که کارشناس نیستم،نظر مجانی هم نمی دم(چشمک)ولی شخصا فکر می کنم بهترین کار اینه که این جور افراد رو نادیده بگیریم بلکه دست کم مجبور بشن به خودشون رجوع کنن و رفتارشون رو مورد بازنگری قرار بدن که البته طرف برای این کار باید یه درجه ای از انعطاف و نقد پذیری رو داشته باشه که چون همیشه عده ای پیدا خواهند شد که بهش حق بدن،به خودش این زحمت رو نمی ده و به پشتگرمی همون عده به کارش ادامه می ده...به قول شاعر آن کس که نداند،و نداند که نداند(یا به قول خودم نخواهد بداند که نداند)بذاریدش تو همون جهل مرکبی که هست تا ابد دهر بماند تا چشمش درآد!ولی مواظب باشید قدرت دستش نرسه چون پدر همه رو در می آره!(چشمک)....خب،این بود منبر امروز ما،والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته!خواهرها مسواک فراموش نشه!....هفته خوبی داشته باشید بر و بچ!